5 دلیل اینکه شما رییس بزرگی نیستید

دوشنبه ، 14 ارديبهشت 1394 ، 12:48

بانکی دات آی آر: این نقاط کور میتوانند مانع آن شوند که شما مدیری که می باید، باشید.

شما میخواهید و میبایست که رییس بزرگی باشید. اما اگر بر این موانع فائق نیایید، هرگز رییس بزرگی نخواهید شد:
1)تنها به آنچه که میدانید اتکا میکنید.
طبیعی ست: اگر یک برنامه نویس باشید، بیشتر وقت خود را صرف امور فنی و تولید محصول میکنید، تـا صرف فروش. اگر در کار حسابداری و اعداد و ارقام باشید، بخش عمده زمان تان صرف جریانات نقدی میشود تا عملیاتهای اجرایی.
در چنین شرایطی شما کسب و کار خود را تنها از دریچه ی آنچه که میدانید، میبینید_و ممکن است دیگر حوزه های مهم برای موفقیت را از قلم می اندازید؛ و غالبا بیش از حد به مدیریت  حوزه ی تخصصی خود میپردازید. برای مثال، هرچقدر هم که یک محصول خوب باشد، میبایست بفروش برود.
همگی ما مهارت یا علاقه ای اصلی و اولیه داریم که باید از آن لذت ببریم؛ اما وقتی میبینیم که خیلی به ما خوش میگذرد، احتمالا به معنای آنست که دیگر جنبه های کسب و کارمان نیاز به توجه دارند.

2)تنها برحسب انچه مشاهده میکنید، عمل میکنید.
البته که آنچه را نمیتوانید، نمیبینید. اما ممکن است انتخابهایی انجام دهید که موجب شود آنچه میتوانید را هم نبینید_ اگر شدیدا فقط به آنچه میدانید، اتکا کنید.
تکانی بخود دهید. به دیگر زوایا هم نگاهی بیاندازید. به حوزه هایی که در آنها تجربه یا استعداد طبیعی کمتری داریدظ، تمرکز کنید. برای مثال به دنبال سفارشات فروش رفته یا چند ساعتی در انبار کار کنید، در کنار حسابدار خود نشسته و از وی  تحلیل کاملی از وضعیت مالی خود بخواهید.
چیزهای بسیار بیشتری از آنچه در حالت عادی میبینید، مشاهده خواهید کرد... و سپس میتوانید بر مبنای آنچه میبینید اقدام کنید.

3)از آنچه که نمیدانید، خبر و آگاهی ندارید
نمی توانید از آنچه که نمیدانید، باخبر و آگاه شوید. اما میتوانید بپذیرید که همه چیز را نمیدانید.
آنچه بر سر راهتان قرار میگیرد، کمی (یا بسیاری) غروروتکبر است.
هنگامیکه مطمئن نیستید، حالت تدافعی بخود نگیرید. مدل رفتاری را که میخواهید کارکنان تان از خودشان نشان دهند، ارائه کنید. قبول کنید که همه ی پاسخها را ندارید. پرسش کنید. بگویید که اشتباه کرده اید. فعالانه بدنبال تجربیاتی باشید که شما را به چالش کشیده و کوچک کند_ این بهترین راه برای یادگرفتن است.

4)شما برای کار خود بیش از کار دیگران ارزش گذاشته و قائل میشوید.
بیشتر ما در سد این مانع میافتیم (میدانم که من می افتم). فروشندگان فکر میکنند که بازاریابی آسان اشت؛ تیم بازاریابی خیلی راحت مشتریان را جمع آوری میکند. تیم بازاریابی شما فکر میکند که کار تیم فروش بسیار ساده است؛ تنها کارشان انعقاد معامله با مشتریانی است که آنها به سختی یافته اند. کارکنان عملیاتی کار حسابداری را ساده میدانند؛ تنها کارشان شمارش لوبیاهاست.
همانند متکی شدن فقط به دانسته های خودمان، لین یک گرایش طبیعی است: ما همه ی تصمیمات، همه ی جزییات، همه ی گامها، و هر اونس از تلاشی را که در انجام داده ایم، به حساب آورده و باارزش قلمداد میکنیم. آنها را دشوار میدانیم.
اما فراموش میکنیم که برای سایرین و در کل برای همه، به همان اندازه دشوار است، نه فقط برای ما.
5)وقتی چیزی را نمیفهـمـید، سر تکان میدهید.
آیا وقتی چیزی را "نمیگیرید" ، این موضوع را میپذیرید؟
همیشه اسان نیست. گاهی اوقات حتی موجب شرمساری است، بخصوص اگر سایرین چیزی را فهمیده باشند و شما نــه.
سوال پرسیدن بعلت اینکه چیزی را نفهمیده اید، ممکن است موجب شرمساری شما گردد. اما ممکن است این برای کارکنان تان بیشتر مایه ی شرمساری گردد، بخصوص وقتیکه میترسند در مقابل شما سوالی بپرسند.("اگر سوالی بپرسم، رییس فکر میکند که من کارم را بلد نیستم...")
هرگز برای حفظ ظاهر تلاش نکنید؛ بسیار بیشتر از آنچه حفظ میکنید را از دست میدهید. اگر چیزی را نمیفهمید و نمیدانید، قبـول کنید.
پاسخهایی را که  نیاز دارید، میگیرید... و به کارکنان خود این پیام را میدهید که اتخاذ تصمیمات بر اساس اطلاعات تنها چیزیست که اهمیت دارد.

منبع: linkedin
مترجم: مهرداد دستورانی

► امکان جدیدی از سونی
تنها استراتژی مدیریتی که همواره نیاز خواهید داشت ◄

مطالب مرتبط
بنر