خانواده بانکی (قسمت ششم)

شنبه ، 14 تیر 1399 ، 11:30
گفتم ببین دکتر، شما الان مسئول حفظ جان یک انسان هستی. یا این برگه را می نویسی و من می روم ده روز مرخصی استعلاجی ام را می گیرم و خودم را می رسانم به مرز و پول میدهم به قاچاقچی های انسان و خودم را می رسانم به یک جای امن و جانم را نجات می دهم یا نمی نویسی و من برمی گردم به آغوش خانواده و اصلا معلوم نیست که...گفت خیلی خب حالا چه غلطی کردی مگه؟

البته منطقی تر بود که بگوید دخترم تعریف کن ببینم چه اتفاقی افتاده ولی دکترها هم دیگر اعصاب درست و حسابی ندارند.

گفتم برای دومین سال متوالی موفق به کسب مقام کارمند نمونه شعبه نشده ام.

گفت خب؟ گفتم خب که خب و گل بهار نارنج دکتر خانواده ام تحمل این ننگ را ندارند همین حالا با نصف فامیل و کیک و بادکنک در خانه منتظرند تا من با تندیس کارمند نمونه سر برسم و جشن بگیرند. شما اصلا حساسیت موضوع را درک نمی کنید.

دکتر خیلی انسان منطقی و فهیمی بود ولی نمی دانم چرا بعد از نوشتن مرخصی استعلاجی گفت حتما هرطور که هست خودت را به مرز برسان چون خانواده ات اگر بخاطر کارمند نمونه نشدن تورا نکشند با گرفتن جشن در اوج همه گیری بیماری حتما و قطعا تورا به کشتن می دهند و در ضمن از نارسیسیزم و پرفکشنیزم حاد رنج می برند.

من که از حرف های دکتر سردرنیاوردم ولی خیلی خوشم آمد که خانواده ام از چنین چیزهای با کلاسی رنج می برند. دیگر من هم می توانم برای خانم اصغری پشت چشم نازک کنم و بگویم حالا شما سانتافه دارید ولی خب خانواده من پرفکشنیزم حاد دارند، که خب کار هرکسی نیست.


نویسنده: سپیده ارطایفه



قسمت اول

قسمت دوم

قسمت سوم

قسمت چهارم

قسمت پنجم

► سقف هریک از تراکنش‌های بانکی چقدر است؟
چک صیاد چیست؟ ◄

مطالب مرتبط
بنر