از سالهای دور، از همان ابتدای پیدایش نوشتار، عشق ستوده شده است. به همان اندازه که ستوده شده، بر سر معنای آن بحث شده است. ذات عشق هر چه که باشد، به طریقی با احساس صمیمیت، محبت و وابستگی در ارتباط است.
احترام مفهومی است که اغلب با چهرهها و شخصیتهای افتخارآفرین و قدرتمند مرتبط بوده است اما مفهومی بسیار قویتر و پیچیدهتر دارد.
تصور میشود که هر انسانی عشق را تجربه میکند اما ممکن است احترام در زندگی خود نبیند و از طرف همه برای او حاصل نشود.
رنگهای عشق
عشق انواع مختلفی دارد: عشق رمانتیک، عشق فرزندی، عشق مادری، عشق به کشور، … ممکن است بگویید که عاشق فلان فیلم یا آهنگ هستید، این به آن معناست که از نظر احساسی شما را تکان داده است. کلمه «عشق» خیلی وقتها برای بیان عشقتان به اشیاء یا غذاها استفاده میشود. عشق به فردی دیگر ممکن است برگشت نداشته باشد اما وقتی برگشت داشته باشد، «والاترین» سطح عشق خواهد بود.
احترام انواع کمتری دارد اما با کمی تنوع. یکی همان احترام سنتی/تاریخی برای یک شخصیت صاحب مقام و قدرت است که ذکر کردیم که نشانگر دفاع است و نه لزوماً تحسین. «احترام» میتواند نشانگر تحسین یک استعداد یا مهارت نیز باشد. کلمه «احترام» همچنین برای نشان دادن دغدغه برای حقوق و نیازهای یک نفر هم استفاده میشود. و «احترام به خود» نیز داریم که نشان دهنده دغدغه شما برای نیازها و حقوق خودتان در زندگی است.
ریشهها
تحقیقات در ۵۰ سال گذشته یک پایه و اساس بیولوژیکی برای عشق یافته است. موادشیمیایی اُکسیتوسین و وازوپرسین میتوانند منجر به احساس وابستگی شوند. این موادشیمیایی در مادر در هنگام مراقبت از فرزند وجود دارد و توسط عمل جنسی در هر دو طرف رابطه نیز ایجاد میشود.
گفته میشود که توانایی عشق ورزیدن در سه سال اول زندگی شکل میگیرد. برای ایجاد و شکلگیری قدرت عشق ورزیدن در کودک لازم است که عشق و توجه دریافت کند. فقدان این توانایی، «اختلال دلبستگی» نامیده میشود.
آنهایی که تصور میشود توانایی عشق ورزیدن ندارند، معمولاً توانایی احترام گذاشتن هم ندارند. افرادیکه دچار اختلالات شخصیتی ضداجتماع هستند از عهده هیچکدام برنمیآیند. این مسئله برای آنها که دچار خودشیفتگی مفرط یا اختلال شخصیت ضداجتماعی هستند نیز صدق میکند.
پایه بیولوژیکی احترام نیز احتمالاً در سختی و جامعه ریشه دارد. بقا به اجتماعی بودن انسانها وابسته بوده است. جوامع پستانداران همیشه یک یا دو رهبر داشته است. جوامع میبایست باکفایتترین فرد را برای رهبری انتخاب میکردند و برای قضاوت به آنها رجوع میکردند.
دست یافتن به عشق و احترام
تصور بر این است که احترام چیزی است که میتوانید به آن دست پیدا کنید اما عشق به دلیل خصوصیات ذاتی فرد سراغ او میآید. درباره هر دو این موضوعات کتابهایی نوشته شده است.
در ۵۰ سال گذشته، کتابهای زیادی ادعا کردهاند رازهای مورد توجه و دوست داشتن قرار گرفتن را با آموزش دستورالعملهایی که باز بودن و علاقهمندی را تحریک میکند یا خوانندهها را به دوست داشتن خود ترغیب میکنند، عنوان کردهاند.
مطالب زیادی درمورد به دست آوردن احترام نوشته شده است، این کتابها بر موضوع اصلی متمرکزند: اربابی و رفتار. هرگونه استادی در یک مهارت، به طور خودکار احترام میآورد. آدمها به پول، تحصیلات و قدرت دیگران احترام میگذارند. به قهرمانان ورزشی بخاطر موفقیتها و برتریشان احترام میگذارند. یکی دیگر از موضوعات احترام رفتار است. محترم، بااعتمادبهنفس و از نظر احساسی خوددار بودن همه رفتارهایی است که احترام میآورد.
ملاحظات
شارل دوگل، ژنرال معروف فرانسوی در ۱۸۰۰ میلادی، گفته است، «من فقط به کسانی احترام میگذارم که در برابر من مقاومت میکنند اما من قادر به تحمل آنها نیستم». این اعتباربخش این ایده است که در برخی موارد، احترام بدون عشق میتواند سالم باشد اما خلاف آن درست نیست. عشق بدون احترام وضعیت خوشایندی نیست. و اگر این احساسات گرم نبوده و وابستهتر باشد، مثل عشق یک فرزند به والدین آزاررسان خود، میتواند موجب اختلال شود.
دیدگاه انیشتین
آلبرت انیشتین، چهره علمی و فرهنگی، درمورد عشق چنین میگوید: «جاذبه مسئول افتادن انسانها به دام عاشقی نیست.» همچنین گفته است، «احترام فکرنشده برای یک مقام قدرتمند، بدترین دشمن حقیقت است.» و او عاشق حقیقت بود.