من و چرک کف دست

می گن چرک کف دسته بهش دل نبند وابستش نشو از این دست میاد و از اون دست میره . کلا چیز مزخرفیه اما نمی دونم چرا بیشتر عمرمون رو صرف می کنیم تا بدستش بیاریم و بعد خرجش کنیم.

برای من پول مفهومی فراتر از این رو داره وقتی به بیشتر خاطرات شیرین زندگیم نگاه می کنم رد پایی از پول درش نقش بسته به نظر شما این مادی گرایی هست یا نه واقعا پول همیشه هم چرک کف دست نیست.

اولین پول

اولین خاطره هایی که از پول توذهنم  نقش بسته مربوط و به سال نو و عیدی هایی که از اقوام و دوستان می گرفتم. حتی نمی دونستم چقدر ارزش داره و چی میشه باهاشون خرید اما وارد هر خونه ای که می شدم همش منتظر بودم حرفای تکراری و حوصله سر بر تموم بشه و صاحبخانه بره سراغ اصل مطلب!

شما با عیدی هاتون چکار می کردید . پولای من جاش زیر بالشتم بود و نمی دونم چرا همیشه غیب می شد! اصلا من چرا برای پولایی که گم می شد ذوق می کردم واقعا!

اولین پول تو جیبی

اولین روز مدرسه پدرم  یه 200 تومانی نو بهم داد و گفت شما دیگه بزرگ شدی و از امروز به مدرسه می روی این پول توی جیبت باشه اما خرجش نکن . خودم هر چی خوراکی خواستی برات می خرم!

اولین حقوق

اولین حقوقی که گرفتم یادم نمی ره چه لذتی داشت تقریبا ۱۹ سالم بود یه مطلب در مورد صنعت سیمان نوشتم و بردم دفتر روزنامه سردبیر وقتی خوندش ازم پرسید ترم چندی منم همچون باد به گلو انداخته بودم که انگار کریستین امانپورم با همون اعتماد به نفس  گفتم ترم دو . یه نگاهی بهم انداخت و گفت خوبه هفته دیگه هم یه سر بزن سوژه جدید بدم.

بعد گفت ما معمولا حق التحریر رو بعد از چاپ مطلب می دیم اما چون اولین کارته این دفعه قبل از چاپ حساب می کنم. بعد یه پاکت بهم داد.

وای خدای من ۲۰ هزار تومان گذاشته بود توی یه پاکت زرد رنگ و با خط خوش روش نوشته بود برای خانم….

از پوله خبری نیست همش رو برای مادر و برادرم کادو خریدم اما پاکته رو دارم هنوزم بوی اسکناس نو می ده.

اولین خرید

هیچ وقت آنقدر درآمد نداشتم که بتونم چیزی برای خودم بخرم بیشتر پولی که می گرفتم صرف کرایه رفت و آمدم می شد پس زحمت خرید گردن جیب پدر بود. اما این بار با همیشه فرق می کرد می تونستم برای خودم ,خود خودم یه چیزی بخرم باورتون نمی شه سه دفعه از اول تا آخر پاساژ رفتم تا یه مانتو بخرم .

اولین پس انداز

هر چی پول در می آوردم خرج درس و دانشگاه می شد برای همین حساب بانکی نداشتم پول رو سر ماه از رئیسم نقدی می گرفتم و معمولا ظرف۲۰ روز خرجش می کردم و بعدشم من می ماندم وبلیط های اتوبوس!

تا این که یه روز رئیسم گفت شماره حسابت رو بده تا از این ماه حقوقت را به حسابت واریز کنم. من کلی خندم گرفته بود اما خودم رو نگه داشتم و گفتم چند روز وقت می خوام . بعد هم از اون جایی که جیبم خالی بود ۱۰ هزار تومان از پدرم قرض گرفتم و رفتم حساب باز کردم . دست رئیسم درد نکنه اخه این شد اولین پس انداز من و از او روز سعی کردم کمتر خرج کنم تا یه پولی ته حسابم بمونه وقتی به رقم پول پای حسابم نگاه می کنم یه حس خوبی داره باور کن .

اولین نذر پولی

همیشه وقتی می خواستم نذر کنم صلوات بهترین گزینه بود.  نه آشپزی لازم داشت  و نه پول . اما توی اون روز خاص یه صحنه فکرم رو تغییر داد بارون حسابی خیسش کرده بود و من هم گریه صورتم رو خیس کرده بود گفتم خدایا تو اشک رو چهره من پاک کن منم نمی زارم دیگه این بندت خیس بشه . می دونید که بهتریم معامله هام که معامله با خداست . البته  منم به وعدم عمل کردم.

پربازدیدترین اخبار بانکی:

==============

 

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *