اعتماد، مثل احترام، به دستآوردنی است. برای چند لحظه به چشم یک سرمایهگذاری به آن نگاه کنید. در پروسه اعتمادکردن ابتدا رفتارهای شخص را در طول زمان زیر نظر میگیرید و بعد به مرور زمان تصمیم میگیرید که روی این شخص سرمایهگذاری کنید یا نه. درست است که همه مردم شایسته احتراماند اما عاقلانه نیست که به “هر کسی” اعتماد کنید.
گاهی اوقات لازم است تا حدی ریسک کنید. در زمان ریسک کردن خودتان را علامه دهر فرض نکنید، مثلا حسابدار شرکت را کنار بگذارید و از کسی که حتی نرمافزارهای حسابداری بلد نیست درخواست کنید حسابهای شرکت را بررسی کند فقط به حساب اینکه حس می کنید باید به تازه کار ها میدان داد.
در نوشته قبلی اعتماد را به عنوان پیشبینی رفتارهای فرد تعریف کردیم. الان میخواهیم کمی ریزتر مسئله اعتماد را موشکافی کنیم. بین دو مفهوم قابل اطمینانبودن و قابل اعتمادبودن تفاوت اساسی وجود دارد. اطمینانیبودن فرد را میشود به چشم دید و میزانش را سنجید. اما قابل اعتمادبودن فقط با ذهنیت ما شکل میگیرد. بگذارید مثالی بزنیم تا راحتتر متوجه این تفاوت شوید. شما کودک خود را به یک پرستار مجرب و کاربلد میسپارید. خیالتان راحت است که از کودک شما بهترین مراقبت را میکند، مکملهای غذاییش را به موقع میدهد، بازیهای فکری خوبی با او میکند و سر ساعت بچه را میخواباند. اما به پرستار اعتماد ندارید که بچهتان را نفروشد! بله، به همین راحتی و قشنگی.
در مقاله قبلی گفتیم که برای اعتماد کردن به دیگران باید بتوانید رفتارهای فرد را پیش بینی کنید. لابد با خودتان می گویید آدمها آبوهوا نیستند که قابل پیشبینی باشند، بله حق با شماست. رفتار آدمها خیلی سخت قابل پیشبینی است. اما این سختی نباید شما را از تبوتاب پیداکردن رفیق و دنبالکردن اهدافتان بیندازد. بین سلامتی روحی و جسمی، روابط و کارهای شخصی، تعادل برقرار کنید. نه شورِ شور و نه حالا ببینیم چی میشه، مخلوطی از حس اعتماد، شک و ترس را پایه ارتباطتان قرار دهید.
نقاط قوت همکارتان را پیدا کنید
اگر می خواهید محور رابطه تان روی اعتماد بچرخد کاری را به همکارتان بسپارید که در آن قوی است. در خلال انجام این کار نقاط ضعف همکارتان مشخص میشود. اگر این نقاط ضعف باعث نگرانی شما شد جلسهای ترتیب دهید و درباره حلکردن این مسئله با او صحبت کنید. ممکن است همکارتان از این کار شما گله کند در این حالت از او بپرسید: «چطور میتوانیم این مسئله را حل کنیم بطوری که هم شما از موفقیت در این پروژه خوشحال باشید و هم من از اینکه کارم را به شما سپرده ام خیالم راحت باشد». توافقات قبل از کار، یک چتر امنیتی را برای هر دو طرف به وجود میآورد بطوریکه میزان اشتباه در انجام کار تا حد زیادی پایین میآید.
سپردن پروژه کاری به شخصی که هنوز نمیشناسیدش ریسک بزرگی است. برای همین بعد از مذاکرات اولیه، در طول پرژه هم کاملا دوستانه در کنار همکارتان باشید. اگر بعد از تمام این کارها باز هم میترسید، به این ترسها توجه نکنید. ترس یک واکنش طبیعی بدن به مواردی است که نمیخواهید اتفاق بیفتد.
تا به اینجا همه حرفمان درباره چگونه اعتمادکردن به دیگران بود، اما موضوع بسیار مهم دیگری که باید بدانیم معتمدبودن خودمان است. در بخش بعدی مبحث اعتماد به این موضوع میپردازیم.
سمیرا همتی: بانکی