این جملهها برای ما آشنا هستند: «من به این آدم اعتماد ندارم» یا «چرا به من اعتماد نمیکنی؟». اعتماد یک مفهوم بسیار عجیب است: از یک طرف مهمترین عنصر تشکیل دهنده هر رابطه است و از طرف دیگر یک حس درونی و اکتسابی است، حسی که در طول زمان رشد میکند و پروسه رشدش به طور واضح برای ما مشخص نیست.
در اهمیت و ضرورت اعتماد هیچ شکی نیست. وقتی به کسی اعتماد زیادی داریم در حقیقت وارد دنیای او شدهایم، پس تمام حرف هایش را هم قبول میکنیم. حالت عکسِ این قضیه وقتی اتفاق میافتد درجه بالایی از آشفتگی را برایمان می آورد. طبیعی است که حال و هوای ترس و اضطراب، بهره وری کارها را تقریبا به صفر میرساند. در زمان بی اعتمادی، جریان تمرکز روی کارها از همکاری به سمت شکاکیت می رود و خواسته یا ناخواسته اتمسفری از اختلافات شکل میگیرد.
بیشتر رابطههای کاری یکی از دو حالت بالا را به خود گرفتهاند. یا اعتماد تام دارند یا کلا بی اعتمادند. آدمها دوست ندارند با چشم بسته به دیگران اعتماد کنند چرا که چنین چیزی در دنیای واقعیت وجود ندارد. اعتماد به هر فردی اندازه خودش را دارد، پس حتما قبل از اعتماد به هر فردی این دو سوال را از خودتان بپرسید: 1- آیا این رابطه برای من مناسب است؟ 2- از این اعتماد چه چیزی به دست می آورم؟
این مقاله و مقالههای بعدی معنای تازهای از اعتماد به شما میدهند و کمک میکنند تا افراد قابل اعتماد را تشخیص دهید(در حالیکه تمام خطرات این اعتماد تا حد ممکن پایین باشد)، و با ارائه راهکارهایی به شما میآموزند تا چطور در نظر دیگران شخصیت معتمدی جلوه کنید.
اعتماد یک حس اکتسابی است؟
در فرهنگ ما همه افراد قابل اعتمادند، اما خودمان از همه دنیا قابل اعتمادتریم! بگذارید روراست باشیم، اعتماد یک فضیلت نیست، عملی برای رشد و گسترش روابط کاری است. اگر شما بتوانید رفتارهای دیگران را پیشبینی کنید(حتی اگر میدانید که آن کار را خراب میکنند) میتوانید روی آنها حساب باز کنید. برای اینکه بدانید همکارتان قابل اعتماد است یا نه، چند بار به او کار بسپارید و بعد به نتیجه کارش دقت کنید، ببینید چه مواقعی کار را درست انجام میدهد و چه مواقعی نه. با این کار از این به بعد میتوانید نتایج را پیشبینی کنید، میزان ریسک را پایین بیاورید و یا اینکه شخص دیگری را برای آن کار در نظر بگیرید.
به طور مثال وقتی پروژه ای را به کسی می سپارید از خودتان بپرسید «آیا رابطهام با این شخص نتایج این پروژه رو تضمین میکنه؟ اگر نه، چرا نه؟ آیا به این خاطره که ما تازه همدیگر رو شناختیم؟ نتیجه این پروژه روی رابطه ما تاثیر میذاره؟» احتمالا دوست ندارید آخرِ کار به همکارتان بگویید: خیلی دوست دارم به شما اعتماد کنم اما….
پس توافقتان را تا جاییکه می توانید روشن و واضح بیان کنید، و بعدها از همین توافق به عنوان مدرکی برای اثبات معتمد بودن فرد استفاده کنید. انتظاراتتان را بیان کنید، تعهدات را ساده و شفاف بیان کنید، و در آخرِ پروژه همه این موارد را ارزیابی کنید. هرچند رفتارهای انسانی به سختی قابل پیشبینیاند، اما میتوانید از مهارتهای درونیتان هم برای فهمیدن معتمد بودن دیگران کمک بگیرید.
در آخر باید بگوییم اعتماد هدف نیست، نتیجه است. زمانی که اعتماد هدف نباشد شما به راحتی میتوانید تجربههای تلخ بیاعتمادی را از گذشتهتان حذف کنید، و براساس اعتبار افراد به آنها اعتماد میکنید.
بانکی: سمیرا همتی