در تاریخ اقتصاد آمریکا کمتر چهرهای به اهمیت آلن گریناسپن بوده است. او در دوره چهار رییسجمهور و برای شانزده سال رییس فدرال رزرو( بانک مرکزی آمریکا) بوده است و تا چندی پیش از او به عنوان معمار اقتصاد موفق و رو به رشد آمریکا تقدیر میشد. اولین انتقادها از او زمانی آغاز شد که کاهش رشد قیمت در بازار مسکن پایان این حباب را رقم زد و بحران وامهای غیرقابل بازپرداخت و غیرقابل ارزشگذاری مسکن آغاز شد.
منتقدان، ابتدا او را به خاطر اجرای سیاستهایی که ایجاد حباب در بازار مسکن را ممکن کرده بود سرزنش میکردند. اما با آشکار شدن ابعاد ریسک واقعی سرمایهگذاری در بازار مسکن و بیتوجهی مدیران بانکی و تهور بیحساب ایشان در خرید این اوراق، تیغ انتقادات متوجه نقش او در جلوگیری از وضع قوانین و مقررات در بازار مالی شد.
آلن گریناسپن هرگز منکر این نبوده است که به نظر او انعطاف پذیری بازار و اصل رقابتی بودن به معنای آزادی ورود و خروج بنگاهها دو ویژگی هستند که بازارها را در برابر حوادث غیرمترقبه و ابعاد ناشناخته ریسک سرمایهگذاریهای بیمه میکنند. او یک مدافع سرسخت بازار آزاد بوده و هست. او همچنین حوادث اقتصادی را با دقت دنبال کرده و میکند و هم درباره عواقب ریسکپذیری و هم درباره تبعات شکلگیری یک حباب در بازار مسکن هشدار داده بود. او کجا اشتباه کرده است؟
آلن گریناسپن هشتاد و دو ساله در برابر کمیته تحقیق کنگره اذعان کرد: «ما، کسانی که باور داشتیم موسسات بانکی به دلیل علاقه به منافع خود از منافع سهامدارانشان مراقبت میکنند، به ویژه من (از اتفاقات اخیر) بهتزده شدیم.» او در ادامه شهادت خود به کنگره گفت این باور او ناشی از چهل سال مشاهده بوده است که شواهد بسیاری برای کارآیی این نظریه به او داده بود.
در حالی که بسیاری چنین باوری را به سخره گرفتند و انگشت اتهام را به سوی مردی گرفتهاند که تا دیروز ورای سیاستمداران و سیاست پیشگی معمار شکوفایی اقتصادی آمریکا شناخته میشد، به نظر میرسد یادآوری چند نکته ضروری است.
اول آنکه این پیش فرض که منافع سهامداران و بنگاهها یکی است یک پیش فرض معمول در بررسی و تحلیل همه صنایع است. با اینحال در طی سالهای گذشته جایگاه ریسکپذیری و ابعاد آن در سرمایهگذاریها به سطحی رسیده است که هرگز در تاریخ تفکر اقتصادی و بازارهای سهام روی نداده بود. از سوی دیگر فقدان قوانین مصرح و مقررات درباره سهیم کردن مدیران بنگاهها در منافع حاصل از این سرمایهگذاریها باعث شد تا ابعاد و نتایج ریسک سرمایهگذاریها برای سهامدار بنگاه از مدیران آن متفاوت باشد.
در حالی که بنگاهها و سهامداران ایشان از سرمایهگذاریهای کمخطر و درازمدت سود میبرند، مدیران بنگاه از سرمایهگذاریهای پرسود کوتاه مدت که پرخطرند منتفع میشوند. در واقع تحولی که میتوان آقای گریناسپن را متهم به غفلت از آن کرد، تحول در نظام پرداخت پاداش مدیران بوده است. طی سالهای گذشته نظام پرداخت پاداش مدیران از یک نظام مبتنی بر سود بلندمدت به یک سیستم محاسبه سود کوتاه مدت تبدیل شده است که باعث شده است تا مدیران ریسکپذیرتر گردند و خطر کردن در سرمایهگذاریها پذیرفته شود. حوادث اخیر بازارها نشان داد که این تفاوت در منافع به تضاد رسیده است و مقرراتی جدید لازم است.
بر خلاف باور بسیاری این مقررات نه برای محدود کردن بنگاهها بلکه برای شفاف کردن عملکرد مدیران و بهینهسازی نظام پرداخت پاداش ضروری است. این مقررات همچنین باید زمینه مناسب اعمال حقوق مالکیت سهامداران را در اداره شرکتها و کنترل مدیران فراهم کنند. آقای گریناسپن در باور به بازار آزاد و پویایی آن خطایی مرتکب نشده است. بلکه انگیزه مدیران بنگاهها را برای ایجاد بازارهای انحصاری و مخدوش کردن ساختار رقابتی بازار دست کم گرفته است. مقررات جدیدی لازم است تا رقابتی بودن بازار، شفاف بودن ابعاد ریسک سرمایهگذاریها و دسترسی همگان را به حداکثر اطلاعات ممکن تضمین کند.
منبع:روزنامه دنیای اقتصاد( علي دادپي)