اقتصاددانان به چه درد می‌خورند؟

چرا اقتصاددانان در پیش‌بینی بحران اقتصادی در جهان ناکام بودند و چرا با این حال کمک آنها هنوز هم برای برای بهبودی شرایط اقتصادی حیاتی و سرنوشت ساز است؟

اکثر اقتصادانان در پیش‌بینی بدترین بحران اقتصادی در جهان از دهه 1930 ناکام بوده‌اند. در حال حاضر آنها نمی‌توانند در نحوه حل‌وفصل و رهایی جهان از این بحران به توافق برسند. بنابراین مردم این سوال را مطرح می‌کنند که: پس وجود اقتصاددانان چه فایده‌ای دارد؟

اخیرا در جایی مطلبی را خواندم که نوشته بود: چه اتفاقاتی رخ داده که اقتصاددانان نتوانستند بحران مالی دنیا را پیش‌بینی کنند. خوب آنها نتوانستند و پدر و مادر من هم که هیچ اطلاعاتی در امور اقتصاد ندارند، هم نتوانستند. پس چه فرقی میان اقتصاددانان و پدر و مادر بی اطلاع من وجود دارد.

این مطلب ادامه می‌داد: اگر شما یک اقتصاددان باشید و نتوانید حوادث و اتفاقات اقتصادی آینده را تا حدودی پیش‌بینی کنید، باید به طور جدی در اعتبار آموخته‌هایتان شک کنید و بهتر است بروید کاری ارزشمند برای جامعه همچون چیدن سبزیجات انجام بدهید.

اما بیایید صادق باشیم. نمی‌توان از اقتصاددانان جهان انتظار داشت که آینده را به طور دقیق پیش‌بینی کنند. دنیا پیچیده‌تر از آن است که بتوان حوادث آینده را پیش‌بینی کرد. اما اقتصاددانان می‌بایست حداقل توانایی دادن هشدار نسبت به خطرات پیش روی جوامع را داشته باشند و یا حتی زمانیکه اتفاقات ناگوار رخ می‌دهد، بدانند که برای رهایی از آنها چه باید کرد.

مردم به دقت به اظهارنظرها و عملکرد اقتصاددانان در این برهه زمانی بسیار توجه دارند چون اقتصاددانان گفته‌اند که می‌دانند چگونه از تکرار «رکود اقتصادی بزرگ» جلوگیری کنند. اما هفت دهه پس از رکود بزرگ، اقتصاددانان هنوز در آموخته‌های خود اجماع نظر ندارند.

نسیم نیکلاسی طالب یک کارشناس امور اقتصادی در این رابطه می‌گوید: باید جامعه‌ای بسازیم که به پیش‌بینی‌های اقتصاددانان نامعقول نیاز نداشته باشد. ویا پاول ویلمت یک کارشناس امور مالی نیز معتقد است: الگوها و مدل‌های اعلام شده از سوی اقتصاددانان افتضاح هستند. اقتصاددانان کاملا فراموش کرده‌اند که تا چه حد عامل بشر در جهان مهم به شمار می‌رود.

برای رهایی از این شرایط نابسامان اقتصادی و حصول این اطمینان که بار دیگر این بحران به وجود نخواهد آمد، لازم است که بهترین اندیشه و تامل را در مورد نسل بشر انجام داد و اینجاست که به یاد می‌آوریم، اقتصاددانان بزرگ، آنهایی که در امور چرخش تجارت و رشد اقتصادی متخصص هستند، پیشتر اقدامات مثبت انجام داده‌اند. برای نمونه تحقیقات انجام شده در دهه70 به خیلی از کشورها برای متوقف کردن تورم شدید با تاکید بر اهمیت داشتن یک بانک مرکزی مستقل و قوی کمک کرد.

راجر ای.آی فارمر از دانشگاه کالیفرنیا معتقد است: زمان آن فرا رسیده که ایده‌های اقتصادی جدیدی مطرح شود، بیشتر از آنچه که در دهه30 و70 عنوان شده بود.

حتی اگر هم در مورد اعتبار و ارزش اقتصاددانان تردید وجود دارد، غیرممکن است که آنها را به حساب نیاورد.

به هر ایده‌ای که که برای مقابله با بحران اقتصادی فکر می‌کنید، براساس حدسیات و مفروضاتی است که یا از آکادمی‌های اقتصادی برآمده و یا از سوی اقتصاددانان مطرح شده.

پیش از بحران اقتصادی به نظر می‌رسید که اقتصاددانان ممکن است اختلاف‌نظر میان یکدیگر را حل‌وفصل کرده باشند. در همین رابطه پال کروگمن پیشتر در یکی از کتابهای خود عنوان کرده بود: راز آشکار اقتصادانان برجسته مدرن این است که تا چه حد آنها طی سال گذشته به اجماع نظر میان یکدیگر رسیده‌اند.

بارزترین انتقادی که متوجه اقتصاددانان برجسته در جهان است این می‌باشد که تقریبا همه آنها به رغم بروز یکسری نشانه‌های هشداردهنده، در پیش‌بینی رکود اقتصادی در جهان ناکام بودند.

پس چه باید کرد؟ زمانیکه این بحران به پایان رسید، دستور کار بعدی اقتصاددانان برجسته باید اقدامات در راستای کمک به اقتصادهای جهان باشد تا از این پس اقتصادهای دنیا با ثبات‌تر و قوی‌تر عمل کنند.

منبع: سایت خبری الف

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *