بوی کباب از صداوسیما می‌آید!

سایت الف نوشت:

بوی کباب می‌آید یک عبارت است با دو مفهوم مختلف، یکی در عیش و نوش بساط شادی و سفره کباب گسترده و درست همسایه کناری از بوی کباب او کباب می‌شود، واضح‌تر بخواهید بنویسم می‌گویم حکایت آگهی بازرگانی صدا و سیما را ببین، که با نشان دادن انواع خوراکی‌ها چه بلایی بر سر فقرا یا همان ولی نعمتان بدور از نعمت جامعه می‌آورد.

از محاسن فصل سرما این است که می‌شود درها و پنجره‌های منزل را به بهانه فصل پاییز محکم بست اینطوری هم خود راحتی هم در برابر همسر و فرزند شرمسار نمی‌گردی پس استراتژی مناسبی به شمار می‌رود زیرا در تابستان هر کاری می‌کردی کولر بی‌رحم و بی‌جان یک راست دود کباب برخاسته از خانه همسایه را می‌بلعید و درون خانه جمع می‌کرد خلاصه اینکه با همسایه هماهنگ بودیم الحمدلله هر جمعه آنها کباب می‌خوردند و ما بوی کباب.

این روزها دیگر منت‌کش همسایه نیستیم زیرا تلویزیون مابین سریال‌های تکراری که تمام صحنه‌ها و دیالوگ‌هایش را مانند شعر باز باران حفظ کرده‌ایم برنامه خود را قطع می‌کند و برای کباب‌پزی مجهز به شش سیخ کوبیده و شش سیخ مخصوص جوجه که با باطری هم می‌گردد تبلیغ می‌کند؛ به بهانه اینکه ببینیم شبکه‌های دیگر چه دارند کانال تلویزیون را عوض می کنم اما آنجا هم می‌گوید با ماهیتابه دو طرفه می توانید چند جور غذا بپزید و مرغ و ماهی سوخاری را نشان می‌دهد پس وضع اقتصادی ما بهتر شده زیرا می‌توانیم بگوییم از بوی غذا به رنگ غذا ارتقاء یافته‌ایم.

مطلب بالا طنز نبود و با این کار میانه‌ای ندارم اما همیشه برایم این سئوال بوده که شورای سیاست‌گزاری صدا و سیما درآمدزایی را با چه قیمتی می‌خواهد که کودکی یتیم و زنی بی‌سرپرست یا خانواده‌ای مستمند را به بهانه کسب درآمد لگدکوب می‌کند و کسانی که جای طعام سیلی خورده‌اند در برنامه‌ریزی رسانه ملی جام زهر و خون دل می‌خورند و می‌نوشند.

این اهل سیاست چه میزان کیاست دارند تا بفهمند تبلیغ انواع اطعمه و اشربه در برابر دیدگان کسانی که محتاج شام شب هستند و کارگران و کارمندانی که حقوق ۳۰ روزه خود را ۳ روزه خرج می‌کنند رنجی مضاعف به شمار می‌رود.

سخن دلم را ساده و بدون کلمات پرطمطراق نوشتم تا نگویند جان کلام در لابلای واژه‌های ادبی و پیچیده گم گردید ؛ من یک ایرانی و یک معلم هستم و می‌دانم دانش آموزی که با کفش‌های تابستانی به کلاس می‌آید و لباس مندرس سال قبل را می‌پوشد در مقابل تلویزیون ذره ذره زرد شدن رنگ رخسار والدینش را بسان برگ‌های پاییزی دیده است.

برادر گرامی جناب آقای ضرغامی بدانید و آگاه باشید در جامعه ما کسانی که فقط می‌خواهند زنده بمانند در مقابل کسانی که زندگی می‌کنند را نباید با یک مقیاس سنجید زیرا دو طیف مختلف هستند، آنانکه می‌خواهند زنده بمانند همه ساله کاشتند و داشتند اما در نهایت کسانی که زندگی می‌کنند محصول را برداشتند پس شما باید تفاوت را از همین جا درک نمایید.

نمی‌خواهم بگویم تبلیغات تلویزیونی که در تمام دنیا مرسوم است را شما منسوخ کنید اما این استنباط هم که برای ساختن خانه‌ای بزرگ باید آشیانه‌ای را ویران کرد معقول نمی‌باشد. کسی منکر این نیست که تبلیغات هم به نفع خریدار است هم فروشنده به شرطی که متناسب باشد البته آن هم نه به سبک کرم حلزون که اول تبلیغ شد بعد دنبال مجوز گشتید و معلوم نشد درآمد ۳۰ میلیاردی آن کجا رفت.

اخبار منتخب بانکی دات آی آر:

=================

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *