سرویس بین الملل «فردا»: عامر محسن روزنامه نگار عرب در روزنامه الاخبار چاپ لبنان در مقاله ای تحت عنوان “هدر دادن ثروت قارون و پیمودن راه زوال عربستان سعودی” نوشت:
چنانچه برینگتون مور و شاگرد وی حنا بطاطو مورخ بزرگ فلسطینی در عصر ما می زیستند با نگاهی اندک به اوضاع کنونی عربستان سعودی همین مطالبی را بیان می کردند که من در مقاله خویش به آنها اشاره می کنم:
شکی نیست که عربستان سعودی به سرعت رو به سوی بحرانی خطرناک می رود که نظام کنونی آل سعود با تمامی ساختارها و سازو کارهایش قادر بر مهار یا رویارویی با این بحران نخواهد بود و به سبب حمایتهای بی دلیل خود از اشکال مختلف خطر، به زودی از برآوردن ساختن نیازها و به اصطلاح پیشرفتهای خود ناتوان خواهد بود.حال با عدم در نظر گرفتن مشکلات نظام حکومتی آل سعود و نیز سیاستهای طائفه ای در داخل و همچنین کشورهای اطراف،خطر واقعی که عربستان سعودی را تهدید می کند،اقتصاد این کشور و نیز به خطر افتادن صلح و آرامش اجتماعی در آن است.
شاید همواره گمان آن می رود که اقتصاد و رفاه عمومی آخرین دغدغه های مردم عربستان باشد؛ چرا که این کشور روزانه بیش از ده ملیون بشکه نفت تولید می کند که قیمت سالیانه آن به پول امروزی چیزی حدود چهارصد ملیارد دلار می رسد اما حقیقت این گونه نیست.
در اقتصاد این کشور برخی قوانین و معیارهایی حاکم است که نمی توان از آنها گذشت یا اینکه آنها را نادیده گرفت؛ به عنوان نمونه این کشور همواره از توسعه و پیشرفت حقیقی – و نه جعلی کنونی – و نیز سرمایه گذرای در ثروت بشری خود بی نیاز نیست؛ و در نهایت مردم این کشور همواره با دروغگویی مسئولان و نیز صورت حسابهای جعلی و غیر صحیح مواجه می شوند و ثروت آنها همچنان به باد می رود؛ همچنین اوضاع به گونه ایست که فرزندان اسراف کار و ناخلف سعودی نیز می توانند ثروت پدر خود را هرچند زیاد باشد به سرعت نابود کنند. تمامی این چالشها را عربستان سعودی به سختی پشت سر می گذراند. اکنون در مقاله خود برآنم که به دوچالش عمده ای که آل سعود با مواجه است بیان کنم که یکی مشکل بازار کار و دیگری مشکل بخش انرژی است که حل هر یک از این دو چالش منوط به مقهور کردن و از بین رفتن نظام پادشاهی در این کشور است.
در این میان رشد پلکانی جمعیت و نیز عدم برنامه ریزی و سوء مدیریت در این کشور،سبب شده که جمعیت بسیار زیادی از آن زندگی بسیار متوسط ونسبی را داشته باشند که آن هم از نسل پدرانشان به ارث رسیده اما در عین حال نظام پادشاهی – که طبعا از نظام حاکم بهره می برد و جزؤ طبقه ثروتمند تلقی می گردد – چالشها و مشکلات بسیاری را فراروی خود دارد که هرگز همچون گذشته توسط پول قادر به حل آنها نخواهد بود.
مشکل اول : مردم عربستان کار نمی کنند
شاید نتوان باور کرد که بیش از ۸۰ درصد مردم کشور عربستان کار نمی کنند که این خود عددی نجومی و شگفت انگیز است. به علاوه بخش خصوصی این کشور توسط اشخاص بیگانه اداره می شود؛ به دیگر سخن اشخاصی که حتی سنگی را بر سنگ دیگر می گذارند یا در این کشور فعالیتی انجام می دهند از اهالی آن نیستند.
با توجه به هدر رفتن ثروتهای عظیم نفتی در این کشور می توان گفت که در صورتی این کشور می توانست با این وضعیت به راه خود ادامه دهد که تنها صدهزار نفر جمعیت داشتاما هرگز عقلانی به نظر نمی رسد که کشوری که عدد سکانش بیش از بیست ملیون نفر است بتواند دوام یابد؛به ویژه اینکه مسئولیت بخشهای تولید و حیاتی و اساسی را نیز بیگانگان بر عهده دارند که این امر خود به معنای فاجعه است؛ یعنی از لحاظ علم اقتصاد به معنای مصرف گرایی و عدم تولید است.
تا زمانی که بیگانگان اغلب پستها را در اختیار گرفته اند و تمامی شهروندان سعودی به عنوان امرای آنها نیستند،در این میان شهروندان عادی باید چه کار کنند؟
به سادگی باید گفت: حکومت باید آنان را استخدام کند. در این میان هر چه قدر تعداد ساکنان افزایش یابد، به طور نجومی تعداد کارمندان نیز رو به فزونی می رود؛ به گونه ای که در وضعیت کنونی تعداد کارکنان دستگاه دولتی سعودی چیزی قریب به دو میلیون کارمند می رسد که با تعدا کارمندان دولت فدرال آمریکا برابری می کند،البته چنانچه اعضاء ارتش و کارمندان وزارت دفاع را استثنا کنیم.
بر طبق آمار و ارقام رسمی عربستان سعودی در سال ۲۰۱۳ بازار کار این کشور چیزی نزدیک به پنج میلیون نفر از هموطنان را در خود جای داده که برخی مشغول کار و عده ای نیز بیکار هستند و در واقع مشکل اساسی از همین جا شروع می شود.
در عربستان سعودی بیش از ۱۱ میلیون شهروند مرد و زن وجود دارند که سن آنها بالای ۱۵ بوده و قادر به انجام کارند،اما در عین حال بیش از نیمی از آنان اصلا وارد بازار کار و تولید نمی شوند؛ یا بدین دلیل که زن هستند یا به این علت که از یافتن شغل مناسب ناامید شده اند.
از میان این پنج میلیون تن چیزی قریب به یک میلیون و هفتصد هزار نفر شهروند در ادارات دولتی و ارتش مشغول کارند. همچنین نیمی دیگر از جمعیت عربستان سعودی در بخش آموزشی مشغول به انجام کارند (و این سخن بدین معناست که حکومت حقوق آنها را پرداخت می کند) و تقریبا ۳۰۰ هزار نفر شهروند دیگر در بخش بهداشت و درمان کار می کنند.
هدف از بیان این آمار مشخص است: اغلب شهروندان سعودی در پستهای دولتی کار می کنند و دولت حقوق آنان را پرداخت می کند به دیگر سخن یعنی جیره بگیر دولتند و از این رو نتیجه نیز مشخص است؛بودجه دولت عربستان سعودی در سال جاری به 220 میلیارد دلار رسیده است و این در حالی است که در مدت مشابه همین زمان در سال 2003 هفتاد ملیارددلار از مبلغ کنونی پایین تر بوده است. و این مبلغ از خزانه درآمدهای فروش نفت تأمین می گردد. همچنین برای دیگر شهروندان که در بازار آزاد جایی ندارند،جهت به اصطلاح نوعی حمایت اجتماعی مبلغ کلانی اختصاص می یابد.
یعنی اینکه دولت عربستان سعودی باید روزانه هشت ملیون بشکه نفت صادر کند و نیز قیمت نفت بیش از صد دلار برای هر بشکه باشد تا بتواند نیازهای خود را در خصوص پرداخت حقوق کارمندان و نیز گذراندن روند جاری در کشور تامین کند. حال با این توصیف باید پرسید در صورتی که قیمت نفت رو به نزول رود یا اینکه تولید عربستان با مشکل مواجه شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چگونه دولت خواهد توانست نیازهای مالی ملیونها نفر از شهروندان سعودی را که در سالهای آینده وارد بازار کار می شوند تأمین کند؟ چنانچه منابع مالی این کشور به طرز صحیح صرف بخش آموزشی می شد باید میلونها نفر از شهروندان در دانشگاه های پیشرفته مدرک خود را اخذ می کردند و کشور رو به سمت توسعه و پیشرفت گام می نهاد؛حال آنکه بخش اصلی که آل سعود با سیاستهای خود از آن غافل شده همان بخش آموزشی و تعلیمی است که تنها به دادن مدارکی بی ارزش اکتفا می کند که در رشته هایی بسیار محدود و خاص فارغ التحصیل می دهد.
چالش دوم: به هدر دادن انرژی
موضوع دیگر این است که هزینه گزاف سوخت در این کشور به سادگی و سهولت مصرف می شود؛به عنوان مثال دانش آموزانی که جهت تفریح می خواهند از ریاض به جده روند و در رستوران های پایتخت مرغ سوخاری مجانی خورند (که مانند آن در دیگر مناطق همچون نجد وجود ندارد) مسافتی حدود هفت ساعت را طی می کنند و سپس به پایتخت باز می گردند. آیا می توان هزینه ای را که این تفریح برای دولت در بردارد تخمین زد؟ چیزی بیش از پانصد دلار هزینه این سفر کوتاه می شود، حال آنکه علاقه مندان به خوردن مرغ سوخاری هرگز ارزش این سوخت مصرفی را نمی دانند،چرا که در حال حاضر به صورت رایگان در کشور توزیع می شود و چنین رفتارهایی را می طلبد. در حقیقت نفتی که حکومت عربستان از سرزمین خود استخراج می کند و میان شهروندان توزیع می کند، اما با قیمتی بسیار کمتر از قیمت فروش جهانی به دست آنان می رسد – که این خود عاملی تورم زاست، زیرا که به طور مستقیم پول را میان مردم توزیع می کند.
بنابراین نفت نوعی دارایی سیال و جاری است و به جای آنکه هزینه آن صرف مصرف بازار داخلی شود باید خود به عاملی تولید زا مبدل شود. پیشتر قیمت سوخت ارزان تر از حال حاضر بود، اما اکنون کشور می بایست بیش از صد ملیارد دلار سالانه هزینه کند تا اینکه چرخه سوخت خود را تأمین کند.
این در حالیست که مشکل تنها در سطح مصرف کنونی نیست بلکه در کیفیت این مصرف و نیز روند رشد بالای آن نیز می باشد که میزان ۸ درصد سالانه افزایش دارد، یعنی چیزی قریب به 1000 تا 2000 بشکه نفت می بایست سالانه ظرف تولید چرخه سوخت شود. این امر در حالی پیش می رود که برخی مجلات اقتصادی غرب عینا به چاب نشریه های مبنی بر صادرات نفت عربستان سعودی اقدام کرده اند و در آن نسبت به استخراج نفت از این کشور با سرعت کنونی هشدار داده اند؛ که در صورت استمرار چنین وضعیتی نفت این کشور حداکثر تا دو دهه دیگر روبه اتمام خواهد رفت و دیگر نفتی جهت صادر کردن وجود نخواهد داشت.
این به دلیل وجود نظام اقتصادی است که بر مصرف گرایی و واردات بنا نهاده شده و مالیات بر واردات ندارد؛از این رو قیمت ماشین ارزان تمام می شود. همچنین از آنجا که شهروند عربستانی اطلاع دقیقی از قیمت سوخت ندارد، از این رو انگیزه ای نیز جهت کاهش مصرف یا خرید اتومبیلی به صرفه تر دارا نمی باشد؛ عربستان سعودی هر روز بیش از سه میلیون بشکه نفت خود را عینا می سوزاند و هیچ صنعت و درآمدی نیز تولید نمی کند، و رانندگان که عموما از میان جوانان هستند جهت رفع کسالت و سپری کردن زمان خود، بدون هدف با اتومبیلهایشان در خیابان ها پرسه می زنند.
چنانچه بخواهیم درآمدهای حاصل از نفت در عربستان و ایران را با یکدیگر مقایسه کنیم، می بینیم که با وجود آنکه تعداد جمیعت ایران بیش از سه برابر جمیعت عربستان سعودی است،اما میزان مصرف سوخت نسبت به عربستان بسیار پایین تر است؛ به گونه ای که عربستان به دو برابر تولید نفت ایران تنها جهت چرخش سوخت خود نیاز دارد و حتی از بازار مصرف کشورهای بزرگ صنعتی نظیر آلمان،روسیه،فرانسه و برزیل نیز بیشتر است. در این میان کشورهای اروپایی نظیر ژاپن و اوروپای غربی با وجود ثروتهای کشورشان و نیز سقف باارزش تولید و اقتصاد، شهروندان خود را مجبور می کنند تا از سوخت به طرز صحیح و میانه رو استفاده کنند، به ویژه منابع دولتی که نه سبب سرمایه گذاری می شود و نه اقتصاد را پربار و غنی می سازد. به عنوان مثال در کشور نروژ که یکی از ثروتمدترین کشورهای اروپایی در خصوص ثروت نفت تلقی می شود، مالیات بر درآمد و نیز مصرف داخلی به طرز سنگینی بسته می شود؛ حال آنکه در عربستان سعودی دقیقا وضعیت عکس آنست زیرا که حکومت مالیاتی علیه مردم اعمال نمی دارد بلکه خدمات رفاهی به شکل رایگان است و چنانچه دولت بخواهد مالیات بر ارزش افزوده را از هزینه های جاری همچون برق و …بردارد یا اینکه مالیات بر درآمد و مصرف گذارد، اغلب مردم عربستان قادر به تامین آن نخواهند بود و تنها عده ای خاص می توانند از پس هزینه های مالیات برآیند؛چرا که اغلب مردم درآمد حقوق ماهیانه اشان کمتر از 1500 دلار است و تنها می تواند کمترین نیازهای زندگی آنان را فراهم سازد.
مضرات سود حاصل از درآمدهای نفت
تعداد کمی از شهروندان سعودی یعنی چیزی حدود سه تا پنج میلیون نفر آنان در زندگی بسیار راحتی به سر می برند؛ نظیر خاندان حاکم،تاجران و کارمندانی که شغل های و پستهای بزرگ و مهمی را در اختیار دارند. اما هدف ما در اینجا سخن گفتن از این گروه نیست بلکه منظور آن دسته از جوانان سعودی است که اغلبیت جمعیت را تشکیل می دهند اما پس از سپری کردن دوران دبیرستان در منزل پدری خویش که در دهه هفتاد ساخته شده به سر می برند.
در حقیقت در دهه های پیشین پدران آنها توانسته بودند با وجود حقوق ناچیز خود خانه ای بنا کنند و فرزندانشان را بزرگ کنند،زیرا که شرایط نسبی و هزینه ها پایین تر بود؛ اما اکنون،جوانان عصر حاضر نمی توانند از شرایط نسبی و رایگان دولتی که پیشتر پدرانشان از آن برخوردار شده بودند استفاده کنند؛طوری که بر طبق آمار 62 درصد از شهروندان سعودی در منازل استیجاری به سر می بردند. در مقایسه ای کوچک با وجود آنکه نظام آمریکا نظام سرمایه داری استعماری است اما نزدیک به هفتاد درصد از جمعیت آن از مسکن برخوردارند و در کشور چین بیش از 90 درصد نیز سرپناه و مسکن جهت رفاه نسبی خود برخوردارند حال آنکه در عربستان وضع به شکلی بسیار وخیم تر از اینهاست.
این در حالیست که با وجود تراکم و انباشت ثروت در عربستان اغلب مردم این کشور از سرپناه مناسبی جهت رفاه و ادامه زندگی برخوردار نیستند. نظریه ای در اقتصاد سیاسی در همین راستا وجود دارد که می گوید: کشورهایی که تنها درآمد آنها از راه یک عامل یا ثروت نظیر نفت تأمین می شود دائما اسیر دایره ای بی پایانند، که در حال بالا رفتن افزایش قیمت نفت درآمدها و حقوق کارکنان خود را افزایش می دهند،سلاح و مهمات نظامی می خرند و بودجه ها و هزینه های را صرف برنامه های اجتماعی می کنند و کارمندان بیشتری جذب می کنند اما با نزول و هبوط قیمت نفت در سطح جهانی تمامی این عوامل به شدت نزول می یابد. حقیقت این است که تمامی این هزینه ها همواره ثابت است و تنها با پایین آمدن یا بالا رفتن درآمدهای دولت تغییر نمی کند، و تنها بستگی به افزایش یا کاهش قیمت نفت دارد. نمونه عینی این مورد کشور عربستان است که در سالهای اخیر به خوبی نشان داده که خاندان آل سعود با وجود افزایش قیمت نفت همچنان نتوانسته اند در ذهنیت و نگرش خویش تغییری ایجاد کنند؛ و حتی اگر تا ابد قیمت نفت بالا رود،اوضاع به همین صورت خواهد ماند.
نتیجه: هرآنچه که پیشتر در نظام پادشاهی بوده به همان شکل ادامه می یابد.
در حقیقت درآمدهای حاصل از فروش نفت در عربستان خود منجر به شکل گیری نوعی اختلاف طبقاتی شده به گونه ای که یک سوم جمعیت در وضعیت مطلوبی به سر می برند و دیگران از وضعیت مالی اسفناکی برخوردارند. چنین نظام ناعادلانه ای که ثروت خود را به طرز فجیع نابود می سازد نمی تواند پس از وخیم شدن اوضاع اقتصادی مردم برای مدت زمان طولانی دوام یابد،حال چه برسد به آن که با بحرانی وخیم نیز مواجه شده باشد.
کریستوفر دیویدسون چندی پیش در روزنامه نیویورک تایمز مقاله ای را منتشر کرده بود و در آن از سرپوش گذاشتن برخی تناقضات درعربستان در خصوص درآمدهای نفتی این کشور پرده برداشته بود. در این مقاله آمده: نظام عربستان سعودی دیر زمانیست که توانسته هزینه های خود را با فروش نفت تأمین کند اما اکنون دیگر زمان اتمام آن و آشکار شدن حقیقت فرا رسیده است.
این در حالی است که اوضاع کشور عربستان می توانست با درآمدهای نفتی هنگفت و نیز چنین جمعیتی بسیار با وضعیت کنونی متفاوت باشد؛ و به جای آنکه مرکز فتنه و آشوب تلقی گردد،می توانست مرکز و منبع فرهنگ،علم، و نیز ایجاد شغل در کل منطقه باشد. در این حالیست که مردم این کشور نیز تمایل و علاقه ای به روند حکومت جاری در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس ندارند. باید گفت که تنها ساکنان کشورهای شرقی و نیز عراق و …تنها قربانیان نقشه های آل سعود و هم پیمانانش نیستند،بلکه بر طبق پژوهشهای تاریخی تعداد کشته شدگان در جنگهایی که در راستای توحید و حفظ حکومت آل سعود تخیمن زده شده بیش از 400 هزار نفر می رسد.
حتی در دهه هفتاد،ایالات متحده آمریکا به خوبی می دانست که حکومتی پادشاهی همچون آل سعود هرگز نمی تواند هم پیمانی قابل اتکا و اعتماد جهت اهداف آمریکا باشد،زیرا که نظام پادشاهی در آن خارج از تاریخ بوده و دیری نمی پاید که سرنوشتی نظیر مصر و عراق پیدا می کند و هرگز قادر نخواهد بود در راستای افراطی گری مذهبی و دینی و نیز نظام پادشاهی خود با چالشهای عصر مدرنیته مقابله کند.
اما در عین حال دولتمردان آمریکایی به خوبی از ایام نیکسون دریافته بودند که پس از سرنگونی شاه پهلوی در ایران که بدون حساب و کتاب از این کشور سلاح خریداری می کرد،اکنون می بایست جهت فروش سلاحهای خود هم پیمانی دیگر بیابند.
کتاب آندرو اسکات کوپر موسوم به ” شاهان نفت ” به خوبی نشان می دهد که چگونه سیاستمداران آمریکایی در دهه هفتاد پس از سرکوبی شاه به سمت عربستان سعودی روی آوردند تا به نوعی جای خالی شاه پهلوی را برای این کشور پر کنند. به خوبی می توان از این زاویه نگاه کرد که چگونه آل سعود قدرت خود را به دلیل بقاء و استمرار نظام ناعادلانه اصلاح ناپذیر کنونی از دست می دهند.