خاطره خواندنی یکی بانکی (۶)

 

گاهی برای بهتر شدن عملکردمان به مطالعه احتیاج داریم،گاهی باید یک فن یا مهارت را بیاموزیم، گاهی هم لازم است از تجارب دیگران استفاده کنیم. در این سلسله گزارش ها سعی می کنیم شما را با خاطرات جذاب برخی بانکی ها آشنا کنیم.

خاطره خواندنی یک بانکی

خاطره خواندنی یک بانکی (۲)

خاطره خواندنی یک بانکی (۳)

خاطره خواندنی یک بانکی (۴)

خاطره خواندنی یک بانکی (۵)

ورود همکار جدید به محیط کار بعضا خاطره جالبی می شود هم برای خودش هم برای دیگران . این هم یک خاطره از همکار جدید که یکی از بانکی ها زحمت تعریفش را کشیده است:

کار شعب به این شکل است که برای عدم پارتی بازی و خدای نکرده جایگزینی رابطه به جای قانون هر از چند گاهی کارکنان شعب جابه جا می شوند که در بانک های مختلف بر مبای قانون داخلی بانک و در مقاطع زمانی مشخص انجام می گیرد.

در کنار این موضوع هر از چند گاهی هم کارآموزان و کارکنان جدید که تازه وارد سیستم شده اند در شعبه به کار گرفته می شوند تا به نیروهای کارآمد آتی تبدیل شوند.

من همکاران جدید زیادی داشتم و خواهم داشت اما خاطره این یکی هرگز از یادم نمی رود.

همکار تازه کار ما حسابی حول شده بود بعد از مراسم معارفه چند دقیقه ای که به ابتکار معاون شعبه برگزار شد رفت پشت باجه اش. بعدا فهمیدم که حول بودن این بنده خدا برای تازه کاریش نبوده بلکه همیشه در بدو ورود به محیط های جدید خجالت می کشه و بعد از چند روز که یخش آب می شه عادی می شه .

پشت باجه نشست و با وسواس عجیبی همه میز را تمیز و مرتب کرد همه چیز را جای خودش قرار داد و درحالی که کاملا رنگ پریده بود نشست برای شروع کارش.

اولین مشتریش رو فراخوان کرد مشتری یک خانم خیلی محترم بود که از طرز لباس پوشیدنش کاملا معلوم بود که تحصیل کرده و احتمالا معلم یا فرهنگی باشه.

ما دیگه بعد از سال ها کار مشتری رو از طرز لباس پوشیدن و حرف زدن می شناسیم.

در خواست برداشت وجه از حسابش رو داشت و فرم رو تکمیل کرده بود از قبل و تحویل همکار جدید داد. همکار مام خواست اصول مشتری مداری رو رعایت کنه سلام و احوالپرسی گرمی کرد و مشغول وارد کردن اطلاعات شد. تاپول رو از حساب کسر و تحویل مشتری بده.

وقتی پول رو تحویل داد گفت بفرمایید اینم وجه.

خانم معلم به دقت رفتارش رو زیر نظر داشت گفت پسرم اولین روز کارته .

همکارمون جواب داد بله.

فکر کنم مراسم معارفه رو دیده بود!

از توی جیب کیفش یه خودکار در آورد و با مهربونی به همکار ما داد .

گفت من امروز روز آخر کارمه بعد از ۳۰ سال خدمت صادقانه از آموزش و پرورش بازنشسته می شم پولم گرفتم تا بایه مقدارش شیرینی بخرم برا همکارام و باقیشم نذر کردم که بدم به یه نهاد خیریه.

این خودکار  منم هدیه من به شما ایشاالله از این معلم پیر قبول کنی خدا به کارت برکت بده . اما قول بده تمام تلاشت رو برای خوشنودی مردم بکار ببری.

همکار جدید به پهنای صورت لبخند زد یه باره همه استرسش ریخت و تشکر کرد و قول داد.

انرژی مثبت کار خانوم معلم اون روز تما شعبه رو پرکرد حقیقتا همکار جدید و همه ما یه روز پر انرژی رو سپری کردیم فکر کنم بهترین خاطره از اولین روز کاری برای همکار جدید رقم خورد.

اخبار منتخب بانکی دات آی آر:

=================

 

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *