داستانک/قهوه مبادا!!!

با یکی از دوستانم وارد قهوه‌خانه‌‌ای کوچک شدیم و سفارش‌ دادیم. به سمت میزمان می‌رفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوه‌خانه شدند و سفارش دادند: پنج‌تا قهوه لطفا. دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا. سفارش‌شان را حساب کردند، دوتا قهوه‌شان را برداشتند و رفتند. از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوه‌های مبادا چی بود؟

– صبر کن می‌فهمی.

 

 

آدم‌های دیگری وارد کافه شدند. دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند. سفارش بعدی هفت‌تا قهوه بود از طرف سه تا وکیل. سه تا قهوه برای خودشان و چهارتا قهوه مبادا. همان‌طور که به ماجرای قهوه‌های مبادا فکر می‌کردم و از هوای آفتابی و منظره‌ی زیبای میدان روبه‌روی کافه لذت می‌بردم، مردی با لباس‌های مندرس وارد کافه شد که به گداها می‌زد. با مهربانی از قهوه‌چی پرسید: قهوه‌ی مبادا دارید؟
داستانک: قهوه‌ی مبادا!

خیلی ساده‌ ست! مردم به جای کسانی که نمی‌توانند پول قهوه و نوشیدنی گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه می‌خرند.

سنت قهوه‌ی مبادا از ناپل شروع شد و کم‌کم به همه‌جای جهان سرایت کرد. بعضی‌جاها شما نه تنها می‌توانید نوشیدنی گرم به جای کسی بخرید، بلکه می‌توانید پرداخت پول یک ساندویچ یا یک وعده غذای کامل را نیز تقبل کنید.

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *