برای تو که از دنبال کار گشتن خسته شدی

 

از در که وارد می شوی مثل تمام بانک های خصوصی با مبلمان اداری آراسته ای مواجه می شوی که بسیار چشم نواز است از یک راهرو نسبتا کوتاه می گذرم تا به او می رسم.

با چهره ای خندان در مقابلم می ایستد و به نشستن دعوتم می کند روی مقنعه اش نوشته ای زده که نوشته است الهام ….  بعد از سلام و احوالپرسی مصاحبه ما رسما شروع می شود.

 

سمت شما در بانک چیست؟

تحویلدارم و از کارم هم بسیار راضی ام. می خندد و ادامه می دهد این را گفتم که از اول کار بدانید که کارم را دوست دارم.

آیا برای ورود به این بانک آشنا یا معرفی داشتیند؟

با صدایی که خیلی مطمئن و آرام به نظر می رسد می گوید معلوم است که پارتی داشتم بدون  پارتی که این روزها کار کسی راه نمی افتد چشمان متعجب مرا که می بیند با لبخند شیطنت آمیزی می گوید پارتی من خیلی خیلی با نفوذ است نه تنها در این بانک بلکه هر جایی که بروری می تواند کارت را راه بیندازد خدا بزرگترین و بهترین پارتی من طی این سالها بوده و هست.

تحصیلات شما چیست و چند سال سابقه کار دارید؟

من فوق لیسانس دارم و از ۱۸ سالگی هم کار کرده ام و خرج خودم را در می آوردم.

پیش از استخدام در این بانک کجا مشغول به کار بودید؟

راستش را بخواهید من تازه کلاس های دوره کارشناسی ارشدم را تمام کرده و مشغول انجام کارهای تکمیل پایان نامه ام هستم در طی دوران تحصیل برای تامین هزینه های دانشگاه آزاد در مترو اجناس مختلفی را می فروختم و سخت کار می کردم.

 

 

 

 

به نظر شما دستفروشی در مترو یک کار کاذب نیست اصولا چرا به عنوان یک دانشجوی کارشناسی ارشد چنین کاری را انتخاب کردید؟

با این حرف شما که دستفروشی یک کار کاذب است کاملا موافقم اما خود شما به خوبی می دانید که دانشجو زمان آزاد زیادی ندارد به همین جهت نمی توانستم در یک شرکت معتبر استخدام شوم یعنی شرایطش را نداشتم از طرف دیگر هم می خواستم هزینه های تحصیلم را از یک راه حلال تامین کنم به همین دلیل از روی ناچاری به این کار روی آوردم.

کار شما آنجا چند ساعت بود و درآمدتان چقدر بود؟

همانطور که حتما دیده اید کار در مترو خیلی دشوار است روزهایی که کلاس نداشتم ۱۲ تا ۱۸ ساعت کار می کردم و از این قطار به آن قطار می رفتم خوب البته به زحمتش هم می ارزید بعضی روزها تا ۵۰ هزار تومان هم درآمد داشتم.

چه شد که به بانک آمدید و اینجا مشغول کار شدید؟

در حین تحصیل دائما دلم می خواست شغل آبرومند و مرتبط با رشته تحصیلی ام داشته باشم به همین دلیل در آزمون های مختلف شرکت می کردم بیشتر آزمون ها را هم قبول می شدم اما نمی توانستم ازپس مرحله مصاحبه بر بیایم که خدا خواست و در این آزمون آخر قبول شدم و الان هم اینجا در خدمت شما هستم.

 

 

از کارتان راضی هستید؟

مسئولیت زیادی داره حقوقش هم مطمئنا کفاف هزینه های دانشگاه را نمی کنه با این وجوداز اینکه در یک محیط سالم کنار همکارای خوبم مشغول کارم و آبرومندانه نیازهام رو تامین می کنم خیلی خوشحالم و خدا رو شکر می کنم.

زمانی که اون روزهای سخت رو در مترو می گذراندید فکر می کردید یک روز موفق بشید و به اینجا برسید؟

هیچ تضمینی برای موفقیت من وجود نداشت اما همیشه ایمان داشتم که تلاش هام بی نتیجه نمی مونه و بالاخره یه روزی خدا بهم کمک می کنه تا به حقم برسم.

 

"icon1"

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *