در سال ۱۹۹۸ دانشگاه استنفورد مقالهای منتشر کرد که در آن Mueller و Dweck به بررسی «مکانیزم اثر تشویق» بر کارآیی دانشآموزان پرداخته بودند
. نتایج این تحقیق، نگرش به شیوهی «انگیزش» را نه تنها در حوزهی دانشآموزان و درس و مدرسه، بلکه حتی در حوزهی آموزش و یادگیری سازمانی نیز تغییر داد.
در این تحقیق کودکان و دانشآموزان به سه گروه مختلف تقسیم میشدند و در هر گروه، زمانی که دانشآموزان در حل یک مسئله موفق میشدند به شیوهی متفاوتی تشویق میشدند. شیوهی اول این بود که به آنها میگفتند: «آفرین. تو خیلی تیزهوش هستی». در روش دوم زمانی که مسئله حل میشد میگفتند: «آفرین. مسئله را خوب حل کردی» و زمانی که مسئله نادرست حل میشد میگفتند: «نه! مسئله را اشتباه حل کردی». در سومین روش، به عنوان تشویق گفته میشد: «آفرین. تو تلاش خودت را کردی».
این آزمایش بارها و در شرایط مختلف تکرار شد و نتیجه بسیار جالب بود. کسانی که به عنوان تشویق از «استعداد و تیزهوشی» آنها تعریف میشد، به تدریج توانمندی «حل مسئله» آنها کاهش یافت. همینطور در صورتی که در حل یک مسئله با شکست مواجه میشدند، توانایی آنها در حل مسائل بعدی نیز تحت الشعاع قرار میگرفت. اما بهترین نتیجه زمانی حاصل شد که همواره در تشویق، از «میزان تلاش» دانش آموز صحبت میشد.
مولر دربارهی دلیل تاثیر منفی تعریف از «هوش» بر روی کارایی و عملکرد انسانها مینویسد: «ما هرگز همیشه برنده نیستیم. همیشه مشکلاتی وجود دارند که حل نمیشوند و نبردهایی هستند که در آنها شکست میخوریم. آنکس که احساس کند موفقیتاش ناشی از هوش بالاست، پس از هر بار شکست، اعتماد به نفس و باور خود را کمی از دست خواهد داد. اما آنکس که احساس میکند موفقیتاش ناشی از تلاش است، هر موفقیت به او انرژی بیشتر میدهد و هر شکست به او یادآوری میکند که باید تلاش خود را افزایش دهد».
این تحقیق بیش از هر کس دیگر، باید مورد توجه والد
ین و همینطور مدیرانی قرار بگیرند که کارکنانشان، نخستین ماههای فعالیت در یک سازمان جدید را تجربه میکنند…
اخبار منتخب بانکی دات آی آر:
=================