طنز/ دوشعر قدیمی اما همیشگی

 

اینکه ۲۰ سال پیش برخی از معضلات اجتماعی و مشکلات شهری طوری بیان شده که انگار همین امروز منتشرشده، یعنی یا یک جای کار مملکت لنگ می​زند یا گل​آقای عزیز پیشگو بوده است.

غزلواره!

روبه‌رویت ناهار خواهم خورد
نان و آب دوغ خیار خواهم خورد
تا کباب حمایتت برسد
سنگکِ انتظار خواهم خورد
گر بمالد کسی سرم شیره
شیره را با تغار خواهم خورد
بنده فردا دوباره در «واحد»
چون همیشه فشار خواهم خورد
بهر درمان سرفه شعرم
شلغمِ انتحار خواهم خورد
آخرش بعد از این همه خوردن
من دوباره ناهار خواهم خورد

 

 

ماجرای صف!

ای آن‌که گشته‌ای همه جا پا به پای صف
نالان مشو که معجزه باشد شفای صف
دانی که دردمان، همه بیکاری است و بس
کی درد ما علاج شود با دوای صف؟
روزی اگرچه از صف «واحد» گریختم
اما شدم به نوع دگر مبتلای صف
بهر خرید پشمک و کشک و زرشک و دوغ
گردید جای من، همه در انتهای صف
هرکس ز ره رسید، نگاهی به صف نمود
آن‌گه چپید با کلکی لابه‌لای صف
آن کرد اعتراض که این‌جا، نه جای توست
این شد بُراق، دید چو این ماجرای صف
مشتی حواله کرد یک سوی دیگری
گردید لیک صورت مخلص، فدای صف
گویی پرید برق سه‌فازی ز کله‌ام
بر جان من نشست بدین‌سان بلای صف
گفتم به خود اگر که صف این است، بهتر است
راهی شوم به جانب منزل، به جای صف!

***

خبرآنلاین

اخبار منتخب بانکی دات آی آر:

=================

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *