شرکتهای بزرگ برای دهههای متمادی در وضعیت تدافعی قرار داشتند، اما اکنون بار دیگر از مزیتهایی برخوردار شدهاند
در سال ۱۹۹۶ بیل کلینتون در یکی از مشهورترین عبارتهایش گفته بود که «عصر دولت بزرگ به سر رسیده است.»
وی میبایست به این عبارتش این جمله را هم میافزود که عصر شرکتهای بزرگ هم به سر رسیده است. نهادی که در بیشترین سالهای قرن بیستم معرف و نماد کاپیتالیسم بود، در آن هنگام به گوشه عزلت کشیده شده بود، از سوی شرکتهای بزرگ دیگر مورد تهدید بود، سهامداران آن را به تاراج میبردند و کارآفرینان از آن پیشی میگرفتند.
در این دوران بود که نامهای بزرگی چون پان آم از میان رفتند. سایرین هم تنها با روشهایی که بیمانند به رگزنی نبود به حیات خود ادامه دادند. به عنوان مثال شرکت بزرگ آیبیام 122،000 نفر یعنی یک چهارم از کارکنان خود را اخراج کرد. همه بر این موضوع توافق داشتند که آینده بر دوش شرکتهای کوچک کارآفرینی چون یاهو خواهد بود که در آن زمان سرمایه بازاری آن با تنها 637 کارمند برابر بود با سرمایه شرکت بوئینگ با 230،000 کارمند. سهم شرکتهای بزرگ صنعتی در تولید ناخالص داخلی آمریکا بین سالهای 1974 تا 1998 از 36درصد به 17درصد سقوط کرد.
اما امروز توازن مزیتهای شرکتهای بزرگ نسبت به شرکتهای کوچک دوباره به حال تعادل رسیده است. تا حدودی میتوان بحران مالی جهان را عامل این تعادل دانست. چون این پدیده بازار سرمایهگذاری برای کسبوکار جدید را که شاهرگ حیاتی بسیاری از شرکتهای نوپا است، دچار فروپاشی کرد. دولتها هم به نجات شرکتهایی شتافتند که به نظر میرسید بزرگتر از آن هستند که دچار اضمحلال شوند که از جمله آنها میتوان به سیتیگروپ و جنرالموتورز اشاره کرد. رکود اقتصادی، شرکتهای کوچکتر و دارای ارتباطات کمتر را از رده خارج کرد. اما دلایل دیگری هم برای ایجاد اعتماد به نفس بیشتر در شرکتهای بزرگ وجود دارد، دلایلی که برای دههها اثری از آنها مشاهده نمیشد.
غولپیکرها هم زیبایند
البته شرکتهای بزرگ هیچ گاه بهطور کامل از میان نرفته بودند. هنوز تعداد قابلملاحظهای از این شرکتها به حیات خود ادامه میدادند که از جمله آنها میتوان به یونیلور و تویوتا اشاره کرد که همچنان هرچند با افتوخیز به نوآوریهای خود ادامه میدادند و البته همه کسبوکارهای نوپا و کوچک هم موفق نبودند. به عنوان مثال شرکتهای نتاسکیپ و انرون تنها با شکستهایشان صنعت خود را دچار انقلاب کردند.
واقعیت این است که موفقترین اکوسیستمهای اقتصادی طیفی از شرکتهای بزرگ و کوچک را در خود جای میدهند. به عنوان مثال سیلیکون ولی یا دره سیلیکون که قطب فناوریهای نوین آمریکاست هم نامهایی کهن را در دل خود جای داده است و هم شرکتهای نوپایی را که مدام در حال تغییرند. اقتصاد آمریکا طی دهههای اخیر در مقایسه با اقتصاد اروپا از پویایی بیشتری برخوردار بوده است. البته نه فقط به این دلیل که شرکتهای نوپای بیشتری را در عالم کسبوکار متولد میکند، بلکه به این دلیل که به آنها اجازه رشد هم میدهد. فقط 5درصد از شرکتهای اتحادیه اروپا که از سال 1980 پا به عرصه حضور نهادهاند به فهرست 1000 شرکت بزرگ اتحادیه اروپا به لحاظ ميزان سرمایه راه یافتهاند. در آمریکا این رقم 22درصد است.
بازگشت غولپیکرها میتواند موهبتی برای اقتصاد جهان باشد اما فقط در صورتی که فعالان اقتصادی و سیاستگذاران از اشتباهاتی خاص اجتناب ورزند. کسبوکارها نباید از اندازه بزرگ شرکتها بتی برای خود بسازند. بهخصوص اگر این بدان معنا باشد که به زمینههای نامرتبط بسیاری خود را وارد سازند. الگوی مجتمع صنعتی بهخصوص وقتی یافتن نقدینگی دشوار است بسیار اغواکننده میشود، اما حقیقت این است که این شرایط همیشگی نیست. میتوان گفت که موفقترین شرکتهای بزرگ کموبیش بر کسبوکار اصلی خود تمرکز میکنند.
سیاستگذاران باید هم از تردیدهای ذاتی خود نسبت به شرکتهای بزرگ دست بردارند و هم از اشتباه قدیمی خود یعنی در آغوش گرفتن این شرکتها و حمایت بیش از حد از آنها اجتناب ورزند. بهترین استفادهای که دولتها میتوانند از انرژی خود کنند، از میان برداشتن مشکلات و موانعی است که کارآفرینان را از آغاز یک کسبوکار و تبدیل شرکتهای کوچکشان به شرکتهای بزرگ بازمیدارد.
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد