در ادامه یکی از یادداشتهای اسماعیل امینی را که در کتاب «لبخند غیر مجاز» مجموعه یادداشتهای طنز آمیز او از سوی سوره مهر منتشر شده، میخوانید.
یک شهر بزرگ بود با دو تا منار که یکی از آن دیگری بزرگتر بود. مردم به این دو تا منار که یکی از آن دیگری بزرگتر بود افتخار میکردند تا اینکه دزد آمد و آن منار بزرگتر را دزدید.
مردم خیلی غمگین شدند اما خیلی زود دزد را و منار بزرگتر را پیدا کردند. چون منار به آن بزرگی را نمیشد پنهان کرد. دزد اظهار ندامت کرد و با کدخدامنشی قضیه حل شد. فقط یکی از آدمهای پرچانه از دهانش پرید که: مرد حسابی اول چاه بکن بعد منار بدزد!
دزد هم که بعد از دستگیری و اظهار ندامت آدم سربهزیری شده بود و هرچه میشنید میگفت چشم قربان، بله قربان، همین دوتا جملة جادویی را تکرار کرد و آزاد شد و رفت سراغ یک نفر چاهکن.
مردم خوشحال بودند، هم از پیدا شدن منار و هم از اینکه دزد سربهراه شده بود و با چاهکن شراکت کرده و دارد عملیات عمرانی و آبادانی شهر را اداره میکند. مدتی گذشت و این بار منار کوچکتر گم شد. مردم رفتند و همهجا را جستوجو کردند، حتی خانة آن دزد را، اما از منار خبری نبود. حالا یک شهر به آن بزرگی مانده بود با یک لنگه منار. ناچار تصمیم گرفتند که مناقصه برگزار کنند و منار دیگری خریداری کنند. همة شرکتها و پیمانکاران معتبر در مناقصه شرکت کردند و در نهایت شرکت دزد سابق و چاهکن و شرکا برنده شد. و فردای آن روز منارهای شهر باز هم دوتا بودند و مردم خوشحال بودند و آن شرکت معتبر بود و آن دزد سابق هم آدم حسابی شده بود. همهچیز بهخوبی پیش میرفت و قصة ما داشت به سر میرسید که آقا کلاغه خبر آورد که چه نشستهاید منار بزرگتر گم شده است.
اما مردم حالا باتجربهتر از آن بودند که وقتشان را برای جستوجو صرف کنند. حتی برای مناقصه نیز وقت را تلف نکردند. به اعتبار سابقة درخشان شرکت چاهکن و شرکا بلافاصله با روش ترک مناقصه، منار جدید از شرکت خریداری و در محل نصب شد. باز هم منارهای شهر دوتا بودند و مردم خوشحال بودند و آن شرکت معتبر بود و آن آقایان آدم حسابی شده بودند.
آن آدمهای حسابی، یعنی دزد سابق و چاهکن و شرکا جلسه مشترکی با بقیه آدمهای حسابی شهر برگزار کردند و مذاکره کردند و گل گفتند و گل شنیدند و حساب و کتاب کردند و دیدند که اگر هزینههای حمل و نقل منارهای سرقتشده و هزینة حفر چاه را حذف کنند، هزینة تمامشدة منارهای جدید خیلی معقولتر خواهد بود. بنابراین، مقرر شد که آن شرکت معتبر سالانه دو بار طی اسناد و مدارک معتبر منارهای شهر را تغییر کاربری و مالکیت بدهد و با شرکت در مناقصة عمومی موجب رونق اقتصادی شود و سپس بهعنوان برندة مناقصه، مراسم افتتاح و بهرهبرداری و انتقال مالکیت منار بزرگتر یا کوچکتر را برگزار نماید تا همه همیشه خوشحال باشند.
حالا مردم شهر خوشحال بودند، منارها همیشه سر جایشان بود، آدمهای حسابی هم خوشحال بودند از هر لحاظ! جشن ملی بهرهبرداری از منارها هم سالی دوبار برگزار میشد، روزنامهها و رادیوها و تلویزیونها هم برنامهها و خبرهای شاد منتشر میکردند. فقط چاهکن بیکار شده بود و دلش خوش بود که با همة این کارها مخالف است و برای خودش غرغر میکرد و حتی گاهی میرفت ته چاههایی که خودش کنده بود مینشست و به زمین و زمان نفرین میکرد و فریاد میزد و گاهی ـ البته با صدایی آهسته شبیه نجوا ـ زمزمه میکرد که: «من میدانم که این آدمهای حسابی همهشان مثل هم هستند. همانطور که همة منارها شبیه هم هستند.»
خبرآنلاین
اخبار منتخب بانکی دات آی آر:
================
- مرورگرفایرفاکس ۲۲ را ازدست ندهید+لینک دانلود
- شیوه جدید کلاهبرداری از طریق عابر بانک
- استخدام های روز- منتخب استخدام های هفته ۱ تا۷ تیر
- جانشین بهمنی از “فیوچر بانک” می آید + سوابق
- سبک زندگی/ زندگی به روش آدم موفق ها
- داستانک/ راز موفقیت از زبان سقراط
- طنز/ فرق باخت در ایران و اروپا
- مطلب روز/ شرایط استخدام رسمی در سال ۹۲
- فناوری/ نازکترین تلفن همراه جهان ساخته شد
- ۱۴ توصیه امنیتی بانک مرکزی
- استخدام های روز- ۵ تیر ۹۲
- خروج گسترده منابع از بانکها در خرداد ماه
- روند تصاعدی چکهای برگشتی و کاسبی جدید
- ایرانیانباستان چه جواهری را بیشتر میپسندیدند؟ /عکس