روزی ۴۰۰هزار تومان درآمد دارم

وقتی می‌گوید که «به‌طور میانگین، روزی ۴۰۰هزار تومان درآمد دارم»، باورش سخت است که تا ۸ سال پیش برای تأمین خرج مواد‌مخدرش به کفش‌های مردم هم رحم نمی‌کرده است و از خرده فروشی تا اسپند دود کردن را در رزومه کاری‌اش دارد.

۵۸ساله‌ است و نخستین‌ماه فصل گرما به دنیاآمده، می‌گوید: «پدرم محضر دار بود، ثبت اسناد داشت و سال 44نامش را به‌عنوان یکی از افراد معروف در صنف، ثبت و وارد کتاب برترین‌ها کردند؛ انگار آن سال‌ها مد شده بود که این کارها را انجام دهند. مادرم هم خانه‌دار بود و تا آخرین روز زندگی‌اش در کنار من ماند، درست عکس پدرم که بی‌تفاوت به مشکلاتم رهایم کرد و پی زندگی خودش رفت».

توهم از خود گذشتگی

احمد ۲ برادر و یک خواهر دارد. در این خانواده ۶نفره که از نظر اقتصادی و اجتماعی در سطح بالایی به سر می‌بردند، جز یک برادر همه به دام اعتیاد افتاده‌اند. می‌گوید: «پدرم به‌خاطر مشکلاتی که داشت معتاد ‌شد و مادرم هم پای بساط شوهرش به تریاک روی ‌آورد». خود احمد هم قبل از 15سالگی با مواد آشنا می‌شود و به 18سالگی نرسیده برای امرار معاش خرده فروشی را پیشه می‌کند؛ او بی‌فکری و توهم از خودگذشتگی برای خانواده را علت بروز مشکلاتش می‌داند و می‌گوید: «به سبک آن زمان، محله ما هم یکسری گردن کلفت و زورگیر داشت که همیشه توی محل پلاس بودند. سعی می‌کردم کاری به کارشان نداشته باشم تا اینکه یک روز یکی از آنها برایم پیغام فرستاد که اکبر- از خلافکارهای محل- کارم دارد. به محل قرار رفتم. مجبور بودم، نمی‌رفتم برایم شر می‌شد. نوچه‌هایش دوره‌ام کردند و گفتند اگر با آنها همکاری نکنم برایم دردسر درست می‌کنند.» سن و سال کم احمد و ترس از عاقبت همکاری نکردن باعث می‌شود او تن به خواسته‌های اکبر بدهد و درست از 14سالگی هم‌پیاله اکبر ‌شود. یک سال بعد هم برای نخستین بار حشیش را با او امتحان می‌کند و کمتر از 4سال بعد یعنی در سن 18سالگی هم راهی خرابات و اسیر تریاک می‌شود. احمد در این‌باره می‌گوید: «وضع مالی خوبی داشتم و به همین دلیل مجبور بودم پول میز آنان و سایر هزینه‌هایشان را حساب کنم. شاید برای همین دست از سرم بر نمی‌داشتند. این مرد هر بلایی که دوست داشت سر من می‌آورد و من هم به خاطر امنیت خانواده‌مان به تمام خواسته‌هایش تن می‌دادم». احمد به 20سالگی که می‌رسد گرفتار هروئین می‌شود اما با وجود همه گرفتاری‌ها حتی شرایط ازدواج خواهرش مریم را فراهم می‌کند. می‌گوید: «عمویم بهدار ارتش بود. از او خواستم برای مریم کاری پیدا کند؛ او را به بهداری برد و بعد از مدتی هم یکی از پزشکان بهداری به خواستگاری مریم آمد».

شروع زندان

نخستین باری که راهی زندان شده است را خوب به‌خاطر می‌آورد و می‌گوید: «اوایل سال 55بود. داخل ماشینی که با فروش مواد برای خودم دست و پا کرده بودم مواد مصرف می‌کردم که دستگیر شدم. این اتفاق حدود 28بار تکرار شد و من آخرین‌بار سال 85به زندان افتادم».

او به دلایل متعدد راهی زندان می‌شود؛ از خرده فروشی مواد‌مخدر و دزدی گرفته تا زورگیری و باج‌گیری. دزدی را از برداشتن کفش‌های مردم از آپارتمان‌ها آغاز می‌کند و بعد از مدتی به سرقت دوچرخه بچه‌ها روی می‌آورد. می‌گوید: «هر بار به‌خاطر جرائم خرد به زندان می‌رفتم و بعد از 6‌ماه یا یک سال آزاد می‌شدم. دیگر چهره‌ام هم سیاه شده بود. این اواخر به کارتن‌خوابی و پاک کردن شیشه ‌ماشین‌ها و دود کردن اسپند روی آورده بودم و با پولی که دستم را می‌گرفت مواد می‌خریدم. توی این سال‌ها مادر و پدرم را از دست دادم و سال 83هم مریم فوت کرد».

سال ۸۵، پایان دردها

«پایم که به زندان می‌رسید مجبور به ترک می‌شدم اما به محض خلاص شدن مصرف را دوباره آغاز می‌کردم. هر شب که می‌خوابیدم از خدا می‌خواستم که صبح را نبینم اما فایده‌ای نداشت و این آرزویم برآورده نمی‌شد. آخرین بار که به زندان رفتم با روش ترک اعتیاد ان. ‌ای آشنا شدم؛ روشی که باورم نمی‌شد نتیجه‌ای داشته باشد اما من را از ابتلای مجدد به مواد‌مخدر نجات داد. حین ترک سراغ مرکز مراقبت‌های بعد از خروج زندانیان هم رفتم. شنیده بودم به زندانی‌های آزاده شده وام می‌دهند تا کاری دست و پا کنند، البته موفق نشدم از وام‌هایشان استفاده کنم اما آنها برایم خانه‌ای تهیه کردند و لباس و غذا هم به من ‌دادند تا بتوانم به وضعم سرو‌سامانی بدهم».

احمد در سن ۵۰سالگی زندگی دوباره‌ای را آغاز می‌کند و تصمیم می‌گیرد برای خودش کاری دست‌و‌پا کند. می‌گوید: «یک دوست در کلاس‌های ان‌ای مرا به زندگی بازگرداند. تا مدت‌ها هم مراقبم بود. برای اینکه بتوانم روی پای خودم بایستم 3 شیفت کار می‌کردم. از ساعت 7صبح مسئول پخش بار یک کارخانه تولید مواداولیه ساندویچ و فست فود بودم، بعد از آن از ساعت 2تا 7بعد از ظهر برای یک مصالح‌فروشی و با یک وانت کهنه و قدیمی که متعلق به‌خود او بود مصالح جابه‌جا می‌کردم و از ساعت 8شب تا 7صبح نیز رزروشن یک آژانس اتومبیل بودم. همانجا پای تلفن می‌خوابیدم». او یک سال و نیم به این ترتیب کار می‌کند تا بالاخره موفق می‌شود برای خودش ماشینی تهیه کند؛ یک پیکان سفید رنگ که بعد از سال‌ها خانه‌اش شده بود. احمد می‌گوید: «کم‌کم همکاری با مصالح فروشی را رها کردم و مسافرکشی کردم. با پول مسافرکشی موفق شدم سال 89مغازه‌ ساندویچ فروشی‌ای در منطقه کن اجاره کنم. برای اجاره آن یک شریک هم داشتم اما بعد از یک سال سهم شریکم را پرداخت کردم و جای مغازه‌ام را هم تغییر دادم». احمد سال 90مغازه‌اش را به کرج در جاده ملارد منتقل می‌کند و حالا بعد از 2سال کار و فعالیت، سر و سامان گرفته است و می‌گوید به‌طور میانگین روزی 400هزار تومان درآمد دارد و طی 2سال گذشته به همه خواسته‌های جوانی‌اش رسیده است.

او می‌گوید: «یکی از آرزوهایم ادامه تحصیل است. جوان که بودم به‌خاطر اعتیاد و حضور اکبر و نوچه‌هایش موفق به ادامه تحصیل نشدم و به زور دیپلم گرفتم اما حالا تصمیم دارم درس بخوانم. چون پیش دانشگاهی را نگذرانده‌ام نمی‌توانم کنکور بدهم به همین دلیل رشته روانشناسی دانشگاه رودهن را که بدون کنکور دانشجو می‌پذیرد انتخاب و ثبت نام کردم. از بهمن هم کلاس‌هایم شروع شده و درس می‌خوانم». احمد تصمیم دارد بعد از کارشناسی، در مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل بدهد و حتی دکتری هم بگیرد.

به زندگی برگشتم

از بازگشت احمد به زندگی فقط ۸سال می‌گذرد. حالا مردی که روزی پارک‌های شهرزیبا خانه‌اش بود و از پاک کردن شیشه ماشین‌ها و دود کردن اسپند سرچهارراه‌های شهر درآمد داشت، مغازه‌ای 40متری دارد و طبقه بالای آن زندگی می‌کند.

برای خودش همه وسایل زندگی را تهیه کرده است و به شاگردان جوانش حقوق می‌دهد. احمد می‌گوید: «وقتی کمی وضعم بهتر شد به افرادی مانند خودم کمک می‌کردم. حدود 40نفر را با استفاده از همان روش ان‌ای ترک دادم و با چند نفر از آنان هنوز ارتباط دارم. آنها هم زندگی خوبی دارند.

حالا بعد از ۵۰سال هر روز ورزش می‌کنم، قبل از طلوع آفتاب بیدار می‌شوم. خدا را به‌خاطر همه داشته‌هایم شکر و از او می‌خواهم کمکم کند تا زندگی طولانی‌ای داشته باشم». احمد مرد سختی‌کشیده ‌ای است که دوست ندارد بدون برآورده شدن آرزوهایش این دنیا را ترک کند.

اخبار منتخب بانکی دات آی آر:

=================

 

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *