چقدر راحت می توان “زورگو” بود

 

همين چند روز پيش، «آرام » پرستار بچه‌‌‌هايم را به اتاقم دعوت كردم تا با او تسويه حساب كنم .

به او گفتم: بنشین«آرام»! مي‌‌‌‌دانم كه دست و بالت خالي است امّا رودربايستي داري و به زبان نمیاری. ببين، ما توافق كرديم كه ماهي 150 هزارتومان به شما بدهیم درسته؟

–   200 هزار تومان .

–   نه من يادداشت كرده‌‌‌‌ام، من هميشه به پرستار بچه‌‌هام 150 هزارتومان مي‌‌‌دهم. حالا به من توجه كنيد…

شما دو ماه براي من كار كرديد.

–   دو ماه و پنج روز

–   دقيقاً دو ماه، من يادداشت كرده‌‌‌ام. كه مي‌‌شود 300 هزار تومان. البته بايد نُه تا جمعه از آن كسر كرد. همان طور كه مي‌‌‌‌‌دانيد جمعه ها مواظب پارمیدا نبوديد و براي قدم زدن بيرون مي‌‌رفتيد.

سه تعطيلي هم داشتید .. . . «آرام» از خجالت سرخ شده بود و داشت با مانتوی رنگ و رو رفته اش بازي مي‌‌‌كرد ولي صدايش درنمي‌‌‌آمد.

–   12 روز تعطيلي، پس ما 60 هزار تومان را مي‌‌‌گذاريم كنار. پارمیدا چهار روز مريض بود آن روزها از او مراقبت نكرديد و فقط مواظب پارسا بوديد . و ديگر اين كه سه روز هم شما دندان درد داشتيد و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچه‌‌‌ها باشيد.

دوازده و هفت مي‌‌شود نوزده روز. تفريق كنيد. آن مرخصي‌‌‌ها ؛ چقدر میشه، 205 هزار تومان، درسته؟

چشمان «آرام» قرمز و پر از اشك شده بود. چانه‌‌‌اش مي‌‌لرزيد. شروع كرد به سرفه كردن‌‌‌‌هاي عصبي. دماغش را پاك كرد و چيزي نگفت.

–   .و بعد، نزديك عید شما يك فنجان و نعلبكي شكستيد. 10 هزار تومان كسر كنيد

فنجان قديمي‌‌‌تر از اين حرف‌‌‌ها بود، ارثيه بود، امّا كاري به اين موضوع نداريم. قرار است به همه حساب‌‌‌‌ها رسيدگي كنيم.

موارد ديگر: بخاطر بي‌‌‌‌مبالاتي شما پارمیدا از يك درخت بالا رفت و كاپشنش را پاره كرد. 50 هزار تومان كسر كنيد. همچنين بي‌‌‌‌توجهيتان
باعث شد كه كفش‌‌‌هاي پارسا در پارک گم شود ، شما مي‌‌بايست چشم‌‌هايتان را خوب باز مي‌‌‌‌كرديد. براي اين كار حقوق مي‌‌‌گيريد.

پس ۲۵ هزار تای ديگر كم مي‌‌كنيم.

در دهم فروردین ۵۰ هزار تومان  از من گرفتيد…

نجواكنان گفت: من نگرفتم.

–     امّا من يادداشت كرده‌‌‌ام ..

–    خيلي خوب شما، شايد …

–    از 205 هزار ، 135 هزار تا برداريم، 70 هزار تومان باقي مي‌‌‌ماند.

چشم‌‌‌هايش پر از اشك شده بود و بيني ظريفش از عرق مي‌‌‌درخشيد. طفلك بيچاره !

–         من فقط مقدار كمي گرفتم ..

در حالي كه صدايش مي‌‌‌لرزيد ادامه داد: من تنها ۱۵ هزار تومان از همسرتان پول گرفتم . . . ! نه بيشتر..

–          ديدي حالا چطور شد؟ من اصلاً آن را از قلم انداخته بودم. 15 هزار تا هم کم کنیم، مي‌‌‌كنه به عبارتي 55 هزار تومان، اين هم پول شما پنج تا ده هزار تومانی و یک 5 هزار تومانی.

–         55 هزار تومان به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توي جيبش ريخت .

–         به آهستگي گفت: متشكّرم!

–         جا خوردم، در حالي كه سخت عصباني شده بودم شروع كردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق.

–         پرسيدم: چرا گفتي متشكرم؟

–          به خاطر پول.

–         يعني تو متوجه نشدي دارم سرت كلاه مي‌‌گذارم؟ دارم پولت را مي‌‌‌خورم؟ تنها چيزي مي‌‌‌تواني بگويي اين است كه متشكّرم؟

–   جاهايی بود که همين مقدار هم ندادند.

–   آن‌‌ها به شما چيزي ندادند! خيلي خوب، تعجب هم ندارد. من داشتم به شما حقه مي‌‌زدم، يك حقه‌‌‌ي كثيف حالا من به شما 400 هزار تومان مي‌‌‌‌دهم. همشان اين جا توي پاكت براي شما مرتب چيده شده.

چرا اعتراض نكرديد؟ چرا صدايتان در نيامد؟

ممكن است كسي توي دنيا اين قدر ضعيف باشد؟

لبخند تلخي به من زد كه يعني بله، ممكن است.

بخاطر بازي بي‌‌رحمانه‌‌‌اي كه با او كردم عذر خواستم و 400 هزار تومانی را كه برايش خيلي غيرمنتظره بود پرداختم.

براي بار دوّم چند مرتبه مثل هميشه با ترس، گفت: متشكرم!

پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فكر كردم در چنين دنيايي چقدر راحت مي‌‌شود زورگو بود.

 

اخبار پربازدید بانکی

================

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *