آقای گریگور منکیف (Gregory Mankiw) -استاد مشهور اقتصاد دانشگاه هاروارد که مدتی هم مشاور جورج بوش و مشاور اقتصادی رامنی هم بوده- کتابی نوشته با عنوان اصول اقتصاد خرد (Principles of microeconomics) در فصل اول این کتاب ایشون ۱۰ اصل مهم اقتصادی رو مطرح کرده که بسیار ساده و قابل فهم و کاربردیه.
به گزارش بانکی دات آی آر، این ده اصل به سه بخش تقسیم شده اند: چهار اصل اول به این میپردازد که افراد چگونه تصمیم می گیرند، سه اصل بعدی درباره ارتباطات افراد با یکدیگر است و سه اصل پایانی درباره اقتصاد کلان است.
این ده اصل اینا هستن:
۱- افراد همیشه با معامله سر و کار دارند (People Face Trade offs)
به این معنی که برای اینکه چیزی که دوست داریم را بدست بیاریم باید از چیز دیگری که احتمالا کمتر دوست داریم صرفنظ می کنیم. اصطلاحا میگویند هیچ چیز مجانی وجود ندارد و یا به قول دکتر نظری پنیر مجانی فقط روی تله قرار داره. مثلا اینکه برای درس خوندن باید از فیلم دیدن صرفنظر کنیم یا برای حفظ محیط زیست باید بخشی از سود شرکت رو کنار بذاریم.
۲- هزینه یک چیز، چیز دیگری است که از آن صرفنظر می کنیم (The Cost of Something is What you give up)
برای تصمیم گیری باید هزینه و فایده آلترناتیوهای مختلف رو بررسی کنیم و بعد تصمیم بگیریم. هزینه اون راهی که انتخاب کردیم اون راههاییه که انتخاب نکردیم. مثلا تصمیم گرفتم که درس بخونم هزینه اش اینه که کار نکردم و درآمد ندارم. به این موضوع هزینه فرصت هم گفته میشه.
۳- افراد عاقل، نهایی فکر می کنند. (Rational People Think at Margins)
ما باید برای تصمیم گیری هزینه های نهایی و فواید نهایی رو در نظر بگیریم. یعنی چی؟ مثلا چندساله که یک تلویزیون دارین و حالا تلویزیونهای جدید اومده. نباید در تصمیم گیری برای خرید تلویزیون جدید به این فکر کنین که X تومن قبلا هزینه تلویزیون دادین. بلکه باید ببینین خود این گزینه جدید (تلویزیون در این مثال) چقدر هزینه و فایده براتون داره. یه مثال مشخص دیگه درباره کارآفرین هاست. ممکنه شما یه شرکتی یا یه کاری راه انداخته باشین و حتی بعد از مدتی که ببینین سود هم نمیبرین ولی دلتون نیاد که اون کارو جمع کنین و بگین این همه هزینه کردم. پس نکته مهم اینه که در اقتصاد ما باید همیشه نهایی فکر کنیم یعنی از این به بعد رو ببینیم و نه گذشته رو.
۴- افراد به انگیزاننده ها پاسخ می دهند. (People Respond to Incentive)
این اصل یعنی اینکه نباید انتظار داشته باشیم که به افراد بگوییم که این کار خوب است انجام بدهید و فلان کار بد است انجام ندهید بلکه افراد به انگیزاننده ها پاسخ می دهند. مثلا باید برای اینکه مردم زباله های خود را تفکیک کنند به آنها پاداش داده شود.
۵- معامله وضعیت همه را بهتر می کند (Trade can Make everyone Better Off)
معامله و داد و ستد این نیست که یکی ببرد و یکی ببازد. در معامله هر دو طرف سود می برند. معامله کردن به افراد اجازه می دهد در زمینه ای کار کنند که بیشترین تخصص، استعداد و در نتیجه بیشترین بهره وری را دارند. فکر کنید اگر قرار بود یک مهندس هوا فضا وقت خود را صرف کاشت سبزی و برنج و پرورش گوسفند برای تغذیه خودش بکند، چه ضرری متوجه جامعه میشد؟!
۶- بازارها معمولاً روش خوبی برای سازماندهی فعالیت اقتصادی هستند. (Markets are Usually a Good Way to Organize Economic Activity)
بازار اقتصادی، بازاری است که منابع را از طریق تصمیم گیری های غیر متمرکز شرکتها و افراد به محصولات و خدمات تخصیص می دهد. یعنی شرکتها تصمیم می گیرن که چه چیزی تولید کنن یا نکنن از طرف دیگه خریداران هم تصمیم میگیرن که چه چیزی رو بخرن. نکته مهم اینه که بازارها امکان تصمیم گیری غیرمتمرکز رو فراهم میکنن. شرکتها از طریق بازار میفهمن که چه چیزی خریدار داره (یعنی بیشتر به درد جامعه میخوره) و خریداران هم با مقایسه تصمیم میگیرن که چه چیزی رو بخرن یا اصلا برای چه شرکتی کار کنن.
۷- دولتها گاهی اوقات می توانند خروجی های بازار را بهبود ببخشند. (Governments Can Sometimes Improve Market Outcomes)
وقتی که دست نامرئی در بازار به درستی عمل نکنه و بازار نتونه که منابع رو به درستی تخصیص بده اون وقته که دولتها بهتره که وارد بشن. مثلا زمانی که یک فعال در بازار، کل بازار رو تحت تاثیر قرار میده یا انحصار ایجاد میکنه
۸- استاندارد زندگی یک کشور به توانایی آن در تولید محصولات و خدمات بستگی دارد. (A Country’s Standard of Living Depends of Its Ability to Produce Goods and Services)
سطح زندگی یا استاندارد زندگی افراد یک کشور میتونه باروشهای مختلفی مثل درآمد سرانه یا شاخصهای دیگه اندازه گیری بشه اما نکته مهم اینه که با هر شاخصی که اندازه بگیریم سطح اون برمیگرده به اینکه یک جامعه (کشور، شهر، استان،….) چقدر تولید داره. مهمترین عامل برای سطح تولید و خدمات هم با بهره وری اندازه گیری میشه. یعنی یه کشور که میخواد سطح زندگی رو بهبود بده باید بهره وری رو بیشتر کنه. بهره وری هم که یعنی میزان خدمات و محصولاتی که با یک ساعت کار هر نفر تولید میشه.
۹- وقتی که یک دولت پول زیادی چاپ می کند، قیمتها بالا میرن (Prices Rise When The Government Prints too Much Money)
در سال ۱۹۲۱ یک روزنامه در آلمان ۰٫۳ مارک بود، قیمت همین روزنامه در ۱۹۲۲ فکر میکنید چقدر بود؟ ۷۰ میلیون مارک. البته می دونم که این اصل خیلی نیاز به توضیح نداره و خودتون این روزا کاملا اون رو حس می کنید 🙂
۱۰- جامعه با داد و ستد کوتاه مدت بین تورم و بیکاری روبرو است. ( Society Faces a Short-Run Trade off Between Inflation and Underemployment)
وقتی که تورم زیاد میشه، قیمت محصولات و خدمات بالا میره، اما نکته مهم اینه که معمولا هزینه دستمزد به همون نسبت تورم بالا نمیره و بنابراین شرکتها و سازمانها بیشتر استخدام میکنند. بنابراین بین تورم و بیکاری در کوتاه مدت، رابطه معکوس برقراره و دولت میتونه با افزایش تورم، بیکاری رو کم کنه.
اخبار منتخب بانکی دات آی آر:
=================
- جهرمی: خود بانکمرکزی بنگاه داری میکند!
- 1500000 نفر در صف دریافت وام ازدواج
- مجازات جدید برای مرتکبان جرائم مالیاتی
- کارمند اخراج شده، سر همکارش را برید! +عکس
- بازار یک تریلیون دلاری دارو
- بازداشت دسته جمعی اعضای شورای شهر و شهرداری سیرجان
- چرا ایرانی ها خودروهای چینی را دوست دارند؟!
- تجمع معترضان به نتایج آزمون استخدامی شرکت نفت در برابر مجلس
- نشانه های مثبت در معاملات مسكن
- افزایش سقف وام خودرو به کجا رسید؟
- دلایل گران بودن بلیط کنسرتها
- گزارش جدید از وضعیت پرداخت تسهیلات
- ایرانی نابینایی که نماینده ایالت واشنگتن شد
- سقف برداشت از خودپرداز: ۲۰۰ هزار تومان
- رشد مثبت اقتصادی در ۳ ماه امسال
- آیا من خودرو خود را به قیمت درست خریده ام؟