لطفا ما را ببخش همه مان را

 

اولین بار که دیدمش شیفته اش شدم با وجود آن بلوز قرمز رنگ و رو رفته مثل ستاره می درخشید . معصومیت چشمانش هرکسی را جذب نگاه گرمش می کرد . اما آنچه بیش از همه تمام مسافران را شیفته می کرد شیرین زبانی های این دختر ۱۰ ساله بود.

اغلب مسافران دائمی خط صادقیه  می شناسندش ودوستش دارند, وقتی خاله صدایت می کرد ته دلت یه چیزی می لرزید انگار که واقعا نسبت خونی در میان است.

بهار توی خط مترو صادقیه دست فروشی می کند یا به قول خودش لوازم آرایش می فروشد او یک بازاریاب حرفه ایست و بیش از ۵ سال است که در همین خط صادقیه مشغول کار است . بیشتر مردم به خاطر شیرین زبانی هایش هر از چند گاهی به چیزی هم احتیاج نداشته باشند از او خرید می کنند.

خودش از کارش رضایت دارد و از پدرش که از حاصل دسترنج کار شبانه روزی دخترش به خود او پول تو جیبی می دهد کلی متشکر است .او معتقد است خیلی ها از این کارها نمی کنند و همه پول فروش رو برای خودشان بر می دارند.

“هر وقت چیزی لازم داشته باشم بابا برام می خره . مدرسه هم که مال بچه هاست .من خیلی وقته بزرگ شدم. دوست دارم چند سال دیگه یه فروشگاه لوازم آرایش باز کنم. همین جا توی مترو. “

این تمام خواسته های اوست گویی تمام دنیای بهار متروست , آرزوهایش هم به مترو ختم می شود.

امروز که بعد از حدود یک سالی که از مترو استفاده  نمی کردم سوار مترو شدم دیدمش, خشکم زد دیگر از برق چشمانش خبری نبود باز هم قرمز پوشیده  بود اما این بار چکمه های بند دار قرمز .صورت معصومش به شکل خیلی ناشیانه ای نقاشی شده بود و با این که هنوز زبان چرب و نرمی داشت به هیچ کس خاله نمی گفت .دیگر از آن دختر شاداب ومهربان خبری نبود . انگار که توی این 5 سال خواب بودم و یک دفعه با یک سیلی بیدار شده باشم .

خدای من خاله  چه بر سر معصومیت نگاهت اومد ؟ چرا تو الان توی مدرسه نیستی؟ اینجا چه می کنی؟آیا این که من توی همه این سالها ازتو خرید می کردم لطفی به به حالت  بود یا خیانت ؟ چه برسر تو خواهد آمد؟

خاله من رو ببخش . خاله همه مارو ببخش . ببخش که از رفتن مدرسه محروم شدی. ببخش که در سن ۱۵ سالگی مجبورهستی مثل آدم بزرگا رفتار کنی و حساب پول خورده های جیبت رو هم داشته باشی.همه کسایی که تو را ندیده می گیرین ببخش .

از تمام عزیزان جان و جانان عزیز هم که به دلیل استفاده از وسایل نقلیه شخصی قادر به دیدن هدر رفتن عمر بهار هاو پاییز شدن نشاط کودکیشان نیستند هم به نوبه خودم عذر خواهی می کنم و امیدوارم خاطر عزیزشان مکدر نشده باشد.و بتوانند با انرژی سابق به انجام فعالیت های خطیر خود بپردازند.

پربازدیدترین اخبار بانکی:

==============

 

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *