هنگامي كه اروپاييها و آمريكاييها به سراغ جورابهايشان رفتند تا هديه كريسمس بابانوئل را بردارند، آرزو داشتند كه هديه آنها پايان كابوس بحران مالي و اقتصادي جهاني باشد. با اين وجود آنها در سال جاري ميلادي نيز با آثار بحران مالي سال پيشين دست به گريبان خواهند بود. به اين ترتيب بحث پيرامون علل بروز اين بحران، دامنه تاثير آن و زمان لازم براي بازيابي همچنان در جريان است. به ويژه اقتصاددانان ايراني وقت قابل توجهي را صرف قلمفرسايي درباره اين بحران كردهاند.
ديدگاههاي ايراني درباره علل بحران مزبور طيف متنوعي را تشكيل ميدهد كه در يك سر آن طرفداران نحله ليبرال قرار دارند و در سر ديگر آن و البته در جبهه كمجنبوجوش، طرفداران ديدگاههاي نهادگرايي و نئوكينزي. نكته جالب توجه در داستانسرايي علت و معلولي بحران مالي اخير پايبندي غيرمتعارف بيشتر اعضاي هر دو طرف به مباني و اصولي است كه سالها پيش مورد ترديد قرار گرفتهاند و اصالتا در ساختارهاي شيوه توليد و نظام انباشت فوردي و ماقبل فوردي ريشه دارند.
ليبرالهاي ايراني همچنان بر كارايي و تكافوي مكانيسم بازار و به صورت ضمني نظام بازار اصرار دارند و بحران اخير را معلول دخالت در مكانيسم بازار قلمداد ميكنند. از طرف ديگر طرفداران ديدگاه نئوكينزي و تا حدي نهادگرايي نيز داستان خود را از موضع مقابل اين ديدگاه سروده و سرمايهداري لجامگسيخته و تنظيم نشده را عامل بروز بحران ميدانند.
آنها بحران مالي اخير را پايان سرمايهداري ميانگارند. درواقع پايبندي ايدئولوژيك بر موازين و نظرياتي كه در خم شرايط زماني و مكاني رنگ و جلوه مييابند به منازعات بيهودهاي ميانجامد كه براي خود منازعهكنندگان نيز حاصلي در پي نخواهد داشت. ليبرالها از بازاري داد سخن ميدهند كه هيچگاه محقق نشده است و آرمانشهري خيالي مينمايد. واقعيت اين است كه ميراث مكتب رياضي والراس به ايستايي جوهر علم اقتصاد منجر شد و دوري آموزههاي علم اقتصاد متعارف از واقعيت بر درستي موضع مكتب رواني صحه گذارد. چنين وضعيتي به معناي ضرورت خانهتكاني اساسي در شيوه نگرش به اقتصاد و پوياييهاي آن است.
داستان علم
علم اعتباري از واقعيت است. به ديگر سخن علم جامهاي است كه بر تن واقعيت دوخته ميشود و از اين رو بايد برازنده آن باشد. برازندگي علم بر تن واقعيت به قوه پيشبيني، توضيحدهندگي و قابليت تجويز نسخهاي براي كنترل امور، تغيير آنها يا پيشگيري از امور ناخواسته بستگي دارد. بنابراين مجموعه نظريات نحلههاي فكري و مكاتب اقتصادي نوعي فضاي گفتمان است كه بايد اجزاي آن با يكديگر و همچنين با واقعيت سازگار باشند. اگر نظريهاي در انجام يكي از كاركردهاي بالا شكست بخورد ديگر درخور واقعيت نخواهد بود و بايد به گونهاي ترميم يا تعويض شود.
علوم اجتماعي نيز از اين قاعده مستثني نيستند. با اين وجود پيچيدگي موضوع اين علوم يعني انسان و محيط انساني باعث شده كاركرد پيشبيني تا حد زيادي تقريبي باشد. روي هم رفته واقعيت اجتماعي كه اين علوم روي آن تمركز دارند جوهري پويا دارد و اين پويايي خصلتي مكاني و زماني به خود ميگيرد. به عبارت ديگر نظرياتي كه براي توضيح يك واقعيت به كار ميروند از هويتي مكاني و زماني برخوردارند و جهانشمولي آنها منوط به تطابق مختصات مكاني و پويايي آنها طبق مختصات زماني مبداء نظريه است. منتها اتفاقي كه در علم اقتصاد افتاده اين است كه بر الگويي خيالي انگارهاي از رياضيات وصله و پينه شده تا به آن رنگ و بوي دقت علوم طبيعي مانند فيزيك را بدهد.
در نتيجه پويايي اصلي علم اقتصاد يعني تكامل و تطور سيستمهاي اقتصادي و خصلت تغيير جوهري ماهيت واقعيت اجتماعي همگي به ارائه مدلهايي رياضي تحويل شدهاند كه بر محور پارادايم نيوتني و فرض اصلي خود تعادلي آن استوارند. پوشاندن جامه رياضيات دكارتي بر تن واقعيت در حال تطور دارويني به معناي اين است كه تمامي پديدارهاي انساني امتدادي ثابت دارند و تنوع فرهنگي و نهادي را بايد اساسا ناديده گرفت. در حالي كه مطالعات بسياري از انديشمندان علوم اجتماعي نادرستي اين فرض ضمني را نشان داده است.
بر اين اساس، جنگ دولت يا بازار از نوع نظام فوردي و ماقبل آن سالها است كه خاتمه يافته و موضوعيت ندارد. اما برخي از اقتصاددانان ايراني همچنان بر طبل اين جنگ ميكوبند و هنوز هم بر سر مساله دولت يا بازار در حال منازعه هستند. برخي ديگر نيز به دنبال امپرياليسم ميگردند و همچنان با ميلهاي بافتني تئوري توطئه، لباسي براي واقعيت ميبافند كه درخور آن نيست. درواقع هر دو سر طيف در حالتي افراطي به پوپوليسمي تبديل ميشوند كه از پديدههايي نظير بحران مالي و اقتصادي براي تاييد نظريات خود بهره ميجويند. تنها قرباني اين ماجرا نيز خود علم و فهم واقعيت است.
دنياي جديد
دنياي امروز با دنياي سده پاياني هزاره دوم فاصله بسيار زيادي دارد. شايد زيستن در كشوري توسعهنيافته باعث كوچكانگاري اين فاصله ميشود اما زماني كه مقياس ديد را جهاني كنيم به درك اين فاصله نائل خواهيم آمد. شيوه توليد از نظام پسافوردي يا تويوتايي به نظام ديجيتال و شبكهاي تحول يافته است. اگرچه شيوه توليد جديد با شيوه توليد تويوتايي وجوه اشتراك زيادي دارد اما شيوهاي جديد است. هر دو سيستم توليدي و مالي ساختاري جهاني يافتهاند و در فضاي مجازي نيز نهادينه شدهاند. امروزه بخش اعظم مبادلات اقتصادي در فضاي مجازي شكل ميگيرد. چنين فضايي ساختار توزيع و انتقال اطلاعات را دگرگون ساخته و شالودهاي از روابط مالي جهاني به وجود آورده كه هزل هندرسون آن را كازينوي مالي جهاني مينامد.
سرمايههاي غيرحقيقي با سرعتي مافوق تصور در اين كازينو جابهجا ميشوند و سيستمهاي اعتباري را به شدت بيثبات ميكنند. بيثباتي سيستمهاي اعتباري كه از يك طرف منشاء پوشش ريسك زنجيره تامين گسترانيده در سراسر جهان هستند و از طرف ديگر با خود سرمايه در گردش سيستم توليدي رقابتي جانفرسا دارند (تضاد كنوني نظام سرمايهداري) به بروز چنين بحراني ميانجامد.
البته دوگانگيهاي ديگري به ويژه در سطح سياستگذاري ايالات متحده نيز بر شتاب اين سقوط افزود. مقرراتزدايي بدون منطق و نيز اشتباه در تعيين دوز سياست انبساطي پس از سقوط مالي سال 2001 كه به انفجار حباب مسكن در اواخر سال گذشته ميلادي ختم شد نيز از شتابدهندههاي اصلي اين بحران بودند. صرفنظر از اينكه منشاء اين بحران چه باشد، منطق علمي حكم ميكند تا با ماندن در مواضع ايدئولوژيك راه را بر پويايي علمي نبنديم و با تكيه بر روش علمي براي درك واقعيت كوشش كنيم.
منبع: روزنامه اعتماد ملی