بانکی دات آی آر: جاستین سالاس وقتیکه ۱۴ سال داشته، تقریبا همه بینایی خودش را از دست میدهد و نابینا میشود، حالا ۲۲ سال سن دارد و از آنجایی که انگیزه زیادی برای زندگی داشته و معتقد بوده که هیچچیزی غیرممکن نیست، حتی اگر نتواند ببیند! توانسته یک عکاس حرفهای و البته صخرهنورد شود.
چشمهای جاستین در اثر حادثه یا بیماری نابینا نشدهاند، بلکه او یک روز صبح از خواب بیدار شده و متوجه شده که دیگر نمیتواند ببیند، ازآنجاییکه همیشه بینایی ضعیفی داشت، از پنجسالگی عینک میزده است، اما شماره چشمهایش به طرز عجیبی با سرعت بالا میرفته و درنهایت او دیگر نمیتواند چیزی ببیند.
البته او دکترهای زیادی را برای درمان این مشکل دیده و مدتها تحت نظر پزشک بوده است، یک سال پسازاینکه بیناییاش را از دست میدهد، از همه دنیا و کارهایی که همیشه از انجام دادن آنها لذت میبرده محروم میشود، از همین رو تنها میشود و حتی مدتها کلامی حرف نمیزده و تنها جلوی کامپیوترش که صفحه بسیار بزرگی داشته، مینشسته و به صفحه آن بهقدری نزدیک میشده تا برخی نورها و اشکال آن را تشخیص دهد.
اما این خانهنشینی باید تمام میشد، بیو جانسون یکی از دوستان نزدیک جانسون یک روز به سراغش میآید و او را برای دوچرخهسواری بیرون میبرد، آنها روزهای زیادی این کار را انجام میدهند و جانسون مانند راهنما جلوی جاستین میرفته و اگر مانعی بوده، به او خبر میداده است.
در همین حین یکی دیگر از دوستان جاستین، او را به صخرهنوردی دعوت میکند، و میگوید «برای صخرهنوردی لازم نیست، ببینی، باید احساس کنی.» از آن روز به بعد آنها برای صخرهنوردی میروند و علاوه بر باشگاه، سراغ صخرههای واقعی در طبیعت هم رفتهاند.
حتما میپرسید جاستین چطور صخرهها را پیدا میکند و از آنها بالا میرود، اینجا باید گفت که دوستانش برای همین کنار او هستند، آنها پایینتر از او حرکت میکنند و با استفاده از عباراتی که از قبل مشخص شده او را راهنمایی میکنند. البته این حرفها همان چیزهایی است که جاستین در زمان صخرهنوردی روی آنها حساب کرده است.
خود جاستین دراینباره میگوید: «وقتیکه کار روی یک صخره رو شروع میکنم، علاوه بر اینکه صدای اطرافیانم را میشنوم، خودم هم سعی میکنم با لمس کردن سنگها، شکل آنها را در ذهن حفظ کنم و بدانم برای هر صخره از چه مسیری رفتهام. در برگشت هم همین کار را انجام میدهم. درنهایت بارها و بارها یک صخره را بالا و پایین میروم تا خودم بهتنهایی بتوانم مسیر آن را کامل بروم.»
یکی از دوستانش در باشگاه صخرهنوردی درباره جاستین اینطور توضیح میدهد: «جاستین انگیزه زیادی دارد و هرگز ندیدهام بگوید که نابیناست. و اگر از قبل ندانید که او بینایی ندارد، اصلا متوجه نمیشود، چون وقتی با جاستین صحبت میکنید، مستقیم به شما نگاه میکند و کاملاً مانند بقیه بچههاست.»
اما صخرهنوردی تنها توانایی خاصی نیست که جاستین دارد، او بهعنوان یک عکاس حرفهای کار میکند و درزمینهٔ عکسهایی از طبیعت و چشماندازها مهارت دارد. خودش میگوید که از خاطراتی که زمان بینایی دارد، بهره میگیرد، همچنین نور آفتاب و جهت سایه را احساس میکند و کمی هم با حس غریزهای که دارد، میتواند عکسهایش را بگیرد.
جاستین نمیتواند عکسهایی که گرفته را ببیند، اما آنها را در یک مانیتور ۲۷ اینچی قرار میدهد و در این صورت میتواند برخی از پیکسلهایی که رنگهای تیرهای دارد را ببیند و به این شکل تضادهای میان روشنی و تاریکی را تشخیص دهد.
با تماشای عکسهایی که جاستین گرفته، واقعا نمیتوان حدس زد که عکاس آنها نابینا باشد.
منبع: مهر