بانکی دات آی آر: یادم میاید که از کودکی علاقهای به مهمانی نداشتم. همین که مهمانها سر میرسیدند، خودم را در اتاق حبس میکردم تا بروند. بعضی از مهمانها میگفتند دوباره در حال کتاب خواندن است؟ بعضی هم میگفتند بزرگ میشود و زن میگیرد، درست میشود. ولی درست نشدم. زمانی که بخواهم به جلسات و مهمانیهای کاری بروم (منظورم از کاری، این است که سودی برایم داشته باشد) بدون خجالت و به راحتی میروم. معمولا هم همین حرفهایی که به شما خوانندهها میگویم، برای اهل مجلس میگویم تا سرشان گرم شود (جواب میدهد؛ امتحان کنید!). ولی امان از دورهمیهای خانوادگی و دوستانه؛ گویی دور گردنم طناب انداختهاند و فشار میدهند. راستش را بخواهید، تنهاییم را بیشتر دوست دارم و از آن انرژی میگیرم. در مصاحبههای کاری هم کار فردی را به کار گروهی ترجیح میدهم. البته؛ مبرهن است که اگر این طور نبودم، بهتر بود. راستش همان جلسات کاری را هم با اکراه میروم؛ مجبورم.
طرف مخالف من، برادرم است. بودن در جمع برایش نعمتی دوست داشتنی است. معمولا در جمع صحبت میکند و در بحثها شرکت میکند. گاهی بعد از جلسهای طولانی، ایدههایش را برای دیگران بازگو میکند و ما هم نمیفهمیم چه زمانی این ایده به ذهنش رسیده است. گویا همانطور که من در تنهایی فکر میکنم، او در جمع و با صحبت کردن به ایدههایش میرسد. فکر کنم از من موفقتر شود؛ آمارها میگویند که این افراد موفقتر هستند.
من و برادرم وجود خارجی نداریم. ما تنها دو فرد خیالی هستیم که از ذهن نویسندهی این سطور بیرون آمده است. شما ممکن است چند درصد به من یا چند درصد، به برادرم شبیه باشید. میتوانید دنبال این نشانهها:
– من از تنها بودن، بیشتر از در جمع بودن لذت میبرم. برادرم برعکس من است.
– ایدههای بزرگ زندگیام، بیشتر در زمان تنهایی به ذهنم رسیده است؛ ایدههای برادرم، بعد از صحبت کردن با دیگران.
– من ترجیح میدهم (تاکید میکنم؛ این ترجیح من است، نه قانونی برای بقا) که در تنهایی روزگار بگذرانم.
در اینجا، دو طیف مختلف از افراد را دیدید؛ برونگرا و درونگرا. بزرگترین فرق این دو شخصیت، این است که یکی انرژیاش از جمع و دیگری، از تنهایی به دست میاید.
ممکن است شما هم افرادی را دیده باشید که صبح تا بعدازظهر در اتاقشان میگذرانند و هربار نگاهشان میکنید، چشمان براق و پر انرژیشان را میبینید. شاید هم با خودتان فکر کنید که چطور ممکن است کسی تا این حد جامعهگریز باشد؟
چنین شخصی، جامعهگریز نیست. بلکه ترجیح میدهد در تنهایی بماند و کار کند. هربار که کسی به دیدنش میرود، حس میکند که تکهای از انرژیاش کنده شده است. او فردی درونگراست.
از طرف دیگر، اشخاصی هستند که صبح تا شب مشغول تدریس، سخنرانی یا برگزاری سمینار هستند. همیشه هم از شرایطشان لذت میبرند و انرژی دارند. اگر بدنشان اجازه بدهد، باز هم با مردم میگذرانند. شاید فکر کنید که چنین شخصی از تنهاییاش بیزار است یا شاید، در زندگی شخصیاش مشکلی دارد. ولی چنین شخصی، راه خودش را پیدا کرده است. او برونگراست و از بودن با مردم انرژی میگیرد.
هیچ کدام از این دو شخصی بهتر یا بدتر از دیگری نیستند. هرکدام جایگاه مخصوص به خودشان را در جامعه دارند و به هردویشان نیاز است. حسابدارها، تکنسینها، برنامهنویسان کامپیوتر، شاعران، نویسندهها و بسیاری از افراد دیگر، نیاز دارند که ساعتها تنها باشند. از طرف دیگر فروشندهها، مدرسین، متخصصین بازاریابی، تجار و بسیاری دیگر، نیاز به ارتباط با دیگران دارند و شغلشان تنهایی را نمیپسندد. اگر شخصی برونگرا به حرفهی نویسندگی یا ترجمه روی بیاورد، برای کارش انرژی بیشتری خواهد گذاشت. اگر شخصی درونگرا فروشنده شود، برای حرفهاش نیاز به انرژی زیادی خواهد داشت.
درونگراها انرژی را از درون وجودشان میگیرند. همچنین، مهمترین بخشهای شخصیتیشان را درون ذهن خودشان نگاه میدارند. ولی برونگراها انرژی را از افراد دیگر میگیرند و بخشهای مهم را هم به دیگران عرضه میکنند. در نظر داشته باشید که درونگرایی و برونگرایی مطلق نیستند و ممکن است شما شخصی برونگرا باشید، ولی رفتارهای افراد درونگرا هم از شما سر بزند. به عبارت دیگر، تمام ما انسانها درصدی برونگرا و درصدی درونگرا هستیم. مهم این است که کفهی ترازو به کدام سمت سنگینتر باشد.
تا چند روز آینده که بخش بعدی این نوشته را خدمتتان ارائه کنیم، وقت خوبی خواهید داشت تا رفتارهای خودتان را بهتر بسنجید و درونگرا یا برونگرا بودنتان را کشف کنید. در نوشتهی بعد، راجع به دو راه مختلف جمعآوری اطلاعات صحبت میکنیم.
بانکی: محمد مرتجی