آقای فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات در برنامه ی دیروز امروز فردا مدعی شدند بیشترین مبارزه را در طول دوران وزارتشان علیه مفاسد اقتصادی انجام داده اند.
به گزارش بانکی دات آی آر ، متن زیر برگرفته از کتاب خاطرات عزت شاهی از نزدیکان فلاحیان در دوران حضور در کمیته است که با هم می خوانیم تا صحت ادعاهای آقای فلاحیان که ساده زیستی را نوعی تفکر مارکسیستی نیز نامیده اند ، بیشتر برای خوانندگان روشن شود.
“
من در متن استعفا به ارزیابی روند و روال جدید پرداختم و به تفكر وارد شده به كمیته از سوی فلاحیان و اطرافیانش خدشه وارد كردم.با آمدن فلاحیان در سیاست های كلی و جزئی كمیته تغییرات اساسی ایجاد شد، اما آنچه مشهود بود بریز و بپاش و اسراف در تمامی شئون و مراتب كمیته بود.
لازمه این اسراف، اخذ بودجه و تامین اعتبار بود. در دوره های قبلی در شش ماهه اول سال مقدار كمی از بودجه مصرف می شد، اما در این دوره هنوز بودجه تخصیص نیافته مصرف می شد. بدین ترتیب در پایان سال با كسری بودجه مواجه می شدند. در آن زمان كمیته حدود ۱۱ میلیارد تومان بودجه داشت كه در دوره آقای مهدوی و برادرش باقری كنی، كلی از بودجه زیاد می آمد كه به خزانه دولت برمی گرداندند. ولی در دوره آقای فلاحیان در همان سال اول كه من بودم، پس از گذشت چهار ماه حدود ۳ میلیارد از بودجه خرج شد و بعد بقیه اش هم مصرف شد كه هیچ، كلی هم كسری بالا آورد.
تز فلاحیان و اصفهانی این بود كه كسری بودجه بهتر از مازاد بودجه است و سبب افزایش آن در سال آتی خواهد شد. لذا در پایان سال به دلیل این كه با مازاد بودجه مواجه نشوند، شروع به خرید وسایل و اقلام غیر ضروری می كردند. یكبار تعداد زیادی ماشین بنز از خارج وارد كردند، و دادند دست بچه های جوان و كم سن و سال كمیته، یكی زد به تیر چراغ برق، یكی زد به جدول، یكی در خیابان تصادف كرد، خلاصه همه را از بین بردند. بعد هم آنها را تحت عنوان مازاد بر احتیاج فروختند.
آنها می خواستند كمیته را شبیه سازمان سیا كنند، یگان دریایی و یگان هوایی درست كردند، و چون حساب و كتابی نبود هر كسی هر طور می خواست عمل می كرد. سلیقه ای و حسب ارتباطش معاملات می نمود. نه بر اساس مصوبات مجلس و دولت، با همین رویه مقدار معتنابهی اسلحه و مهمات خریدند، تعدادی را به كلاس های زبان فرستادند تا پس از یادگیری زبان خارجی برای انجام معاملات سلاح و مهمات و بی سیم و … به خارج بروند، خدا می داند كه ایشان در آن سال ها چه معاملاتی انجام دادند. بعدها این روند در وزارت اطلاعات آقای فلاحیان نیز دنبال شد، در واقع این وزارت خانه در دوره او بیشتر به وازت خانه بازرگانی و تجارت می ماند تا اطلاعات.
این حیف و میل ها به جد مرا ناراحت می كرد و روحم را آزار می داد، اما كاری از دستم برنمی آمد.
قبلا در اتاق رئیس كمیته از میزهای قدیمی و چوبی نقش و نگاردار وجود داشت، وقتی آقای فلاحیان آمد آنها را كنار گذاشت و میز شیشه ای جایش نهاد، زیر آن هم یك “تردمیل” قرار داده بود كه هنگام صحبت و كار كردن بازی هم می كرد.
من تمام این مطالب را در استعفا نامه ام آوردم، و تاكید كردم كه حال بر شما ثابت شد كه ما باند نیستیم، خاصه باند لاجوردی، چراكه من هرگونه باند و باند بازی را محكوم می كنم و آن را خیانتی بیش بر سر انجام وظایف نمی دانم. شما ما را محكوم به باند بازی می كنید ما به شما تحمیل شده بودیم و شما صبر می ورزیدید!
شمایی كه دچار این اسراف ها شدید و برای خودتان بروبیایی درست كرده اید، ماشین ضد گلوله سوار می شوید محافظ دارید و دفتر و دستكی به هم زده اید. من از شما می خواهم برای خاطر خدا هم كه شده بیایید بروید سری هم به قبر شهدا بزنید، ببینید و از خود بپرسید كه ایشان برای كه و چه كشته شده اند. مردم در زیر بار مشكلات مالی ناشی از جنگ كمر خم كرده اند و شما برای خود این طور زندگی درست كرده اید، این جور حیف و میل می كنید؟!! اگر وحشت دارید روزها در ملا مردم ظاهر شوید، شما كه ماشین و امكانات دارید شب سری به قبرستان شهدا بزنید.
جالب اینكه آنها همه این بریز و بپاش ها و حیف و میل ها را مرتكب می شدند و اگر كسی به آنهاخرده می گرفت می گفتند ما نماینده ولی فقیه هستیم و چنین تشخیص می دهیم! و بقیه هم باید به این تشخیص عمل كنند، ولی من این طور نبودم اگر همین نماینده ولی فقیه می گفت: این لیوان را بگذار فلان جا، می پرسیدم چرا؟ می گفت: شما كاری به این حرف ها نداشته باش، من می گویم بگذار! شما هم بگو چشم! می گفتم: نشد! من اگر این لیوان را بگذارم لب میز می افتد زمین و می شكند. می گفت: به تو چه مربوط است، من نماینده ولی فقیه هستم، هر چه می گویم باید انجام شود. می گفتم: والله كه من ولی فقیه و نماینده این جوری را قبول ندارم. و مطمئن هم هستم كه خود ولی فقیه هم این وضع و این شكل از تبعیت را قبول ندارد، شما اگر راست می گویید بیایید وقت ملاقات از ولی فقیه بگیریم و برویم نزد ایشان، بپرسیم كه آیا این كار شما صحیح است با نه؟! اگر گفتند تبعیت كنید، ما هم روی چشمان می گذاریم، اما من مطمئنم اگر ایشان بداند كه شما این گونه عمل می كنید با شما برخورد خواهند كرد.
بعد از تهیه چنین استعفانامه ای، آن را در پاكتی گذاشته مهر و موم كردم و بردم پیش آقای اصفهانی، گفتم: این استعفانامه را بدهید به آقای فلاحیان و خداحافظ! گفت: خودتان ببرید و بدهید. گفتم: مگر شما همیشه نمی گفتید كه باید سلسله مراتب رعایت شود. خب آقای فلاحیان مسئول شماست و شما هم مسئول من هستید، به قول خودت من رئیس دفترت هستم، پس باید شما این استعفا نامه را به ایشان بدهید.»