کارتن خواب هایی که دیده نمی شوند

 

همین که هوا ابری می­شود، سرما کم­ وبیش می­نشیند میان خانه­ ها، وقت بیرون آوردن لحاف­های پشم شیشه است و روشن کردن بخاری­های ریزو درشتی که تبلیغش را از شهریور در تلویزیون می­بینیم. زمستان فصل شال­گردن­های رنگی و پالتوهای چرم آنچنانی و بوت­های بلند با برندهای شاخ است، زمستان فصل کلاه­های گپ است و نوشیدن قهوه پشت شیشه­ های بخار گرفته کافه محبوب

به گزارش بانکی دات آی آر همه اینها از اوایل پاییز تا اواخر بدوبدوهای دم عید، چهره آشنای مردم در شهرهای بزرگ است. اما به جز همه این­ها می­شود دل­ نگران کارتن خواب جوانی بود که خواسته یا ناخواسته سهمش از تمام این برو و بیاهای زمستانی، یک پتوی مندرس در گوشه خلوت یک پارک است تا زمین خیس و گل گرفته را برای چند ساعتی شکل خانه­ ای ببیند هرچند کوچک و نا امن… زمستان فصل همه دختران و پسران کبریت فروشی است که سهمشان در ساعت 5 صبح روز بعد پلاستیک­های سیاه رنگ شهرداری است با آرم مجهول­الهویه و خانه­ شان کشوهای همیشه سرد اولین بیمارستان دم دست در هر خیابان. درست مثل همان پسر معتادی که همین هفته پیش در یکی از کوچه­ پس کوچه ­های خیابان امیریه تهران جان داد….

چند روز پیش باران بارید، از همان باران­های که نمی­شود به حساب هوای دونفره گذاشت، از همان­هایی که تا خانه باید دوید، همان­هایی که سرما را تا مغز استخوانت می­چسباند و بدون توجه به باران نرم نرم، خودت را به اولین پناهگاه می­رسانی،درست قبل از اینکه باران با شهر قهر کند و دلمان لک بزند برای ی قطره ای باران برای تنهایی، قبل از اینکه خیابان خواب تنها خس خس سینه اش را میان پتوی مندرسش پهان کند، میان همین هیاهو کسی در اینترنت پیغامی را برای دوستانش فرستاد:

«آزادی، ابتدای استادمعین، آن ضلعی که ۲۱ متری جی جدا می‌شود، پارک کوچکی است که ۵-۶ نیمکت بیشتر ندارد و یکی از صندلی‌های آن خانه‌ی پیرزنی است! مدتی که از آنجا عبور می‌کنم پیرزن را می‌بینم … دیشب که بارانی بود پلاستیک بزرگی را با دقت روی نیمکت می‌کشید تا وقتی که می‌خوابد خیس نشود … نمی‌دانم موسسه‌ای هست که به بی‌خانه‌ها جا و مکان (حداقل برای خوابیدن بدهد) یا ۲ روز دیگر که هوا سردتر شد ….

حالا اگر کسی اطلاعات دارد یا پناه‌گاهی سراغ دارد …. پیدا کردن پیرزن آسان است، پارک استاد معین چند نیمکت بیشتر ندارد!

این را نه برای حس انسان دوستی که از روی خودخواهی می‌نویسم، از آنجا که هر بار که از کنار پارک رد می‌شوم تا مدتی ذهنم مشغول می‌شود.»

رفتن به پارک کوچک با ۵-۶ صندلی را در کارم گذاشته­ام، قرار می­گذارم که با دوست عکاسم سری به این پارک و پیرزن تنهایش بزنم. بعد از چند روز ماجرا به کلی فراموشم می­شود تا یک روز سرد دیگر که آرام در خیابان امیریه قدم می­زدم، متوجه شلوغی یکی از کوچه­ ها شدم، سرم را از میان جمعیت به داخل کوچه می­کنم. مطابق معمول همیشه صحنه جذاب تمام عمرمان، با جنازه یک آدم طرفیم. خیابان خواب جوانی در کنار یک آپارتمان قدیمی خودش را جمع کرده و دیگر نفس نمی­کشد. زن صاحبخانه با چادر گلی صورت هراسناک مدام از پنجره فریاد می­زند:«تو رو خدا یکی بیاد اینو جمعش کنه. بچم نمی­ره مدرسه، می­ترسه از کنار میت رد بشه. تازه شب مهمون دارم کلی، آبروم رفت خدا….»

پسر شلوار مندرسی به پا دارد و مگس­ها بالای سرش پرواز می­کند. جوراب­های لنگه به لنگه­اش از پایش درد آمده و مشت­های گره کرده­اش روی زمین افتاده. بالای سرش می­ایستم و چشمان نیمه­ بازش را نگاه می­کند، پسر ساعت­هاست که نفس نمی­کشد…

پارک راه ­آهن تهران، محله نام آشنای آدم های معتاد  است. درست روبروی قهوه­ خانه پر سروصدای آذری که به تازگی در فهرست میراث فرهنگی ثبت شد، پارک کوچکی دایر است، خانه آدم­های معتاد و بی­خانمان است، کنار کانکس نیروی انتظامی ایستاده­ ام و به مردی نگاه می­کنم که زرورق را جلوی بینی­ اش گرفته و دستانش را حائل کرده تا کبریتش خاموش نشود. کارش که تمام می­شود داد می­زند:«مراد مردی؟ بیدار شو دیگه. ساعت 9 شده، باید کرایه جاخواب دیشب رو بدی. این­ور پارک سندش به نام خود خودمه…»

آرام آرام از میان پارک رد می­شوم تا خودم را به اتوبوس­های راه­ آهن-تجریش برسانم. گوشه پارک پسر جوانی زیر کپه ­ای از پارچه­ های کهنه خوابیده است. کمی نگاهش می­کنم، پاهایش از زیر پارچه­ ها بیرون زده و ناخن­هایش از سرما کبود شده ­اند… چند دقیقه بعد ماشین نعش کش بهشت زهرای تهران، به همراه مامورین اورژانس سر صحنه حضور پیدا می­کنند و جسد خشک شده جوانک را روانه می­کنند.

 

 

 

گرم خانه ­های تهران

معلوم نیست هوا که تاریک می شود دلهره وجود آدم را فرا می گیرد یا وقتی دلهره آدم بیشتر می شود آسمان به سمت تاریکی میل پیدا می کند خلاصه هر چه هست شب که فرامی رسد هر کجا که باشی در این فکری که هر چه زودتر خود را به خانه برسانی مخصوصا اگر سوز استخوان شکن یک روز پاییزی مستقیما توی سر و صورت ات بخورد و مجبورت کند از کرختی لب ها و گونه هایت سکوت را به هر چیزی ترجیح بدهی این زمان است که شتاب و عجله در قدمهای همه مردم موج می زند تا خود را به جایی برسانند بنام خانه…

تهران چند تا گرم­خانه دارد؟ اصلا ظرفیت این گرم­خانه های چقدر است و چطور می­توان در آن­ها اسکان کرد؟

در جایی که بی خانمان ها نیاز به حمایت و ریشه یابی علت بی خانمانی دارند، گاه آنها را به عنوان ولگرد دستگیر هم می کنند. آیا کارتن خوابی یا خیابان خوابی جرم است ؟

از نظر قانون این جرم محسوب نمی شود چون تکالیف دولت هاست که باید در خصوص تامین امنیت و بهداشت و فرهنگ افراد جامعه اقدام کنند و این برمی گردد به عدم اجرای تکالیف دولتها. مضاف بر اینکه برابر اصل قانونی بودن جرم و مجازات ما جرمی به نام کارتن خوابی نداریم .

تقریبا ۵ سالی می شود کارتون خوابی و زندگی خیابانی به یکی از مهمترین معضلات زندگی شهری بدل شده است درست از زمانی که در یکی از روزهای یخبندانی زمستان ۸۲ گروهی کارتون خواب از سرما و یخبندان شب را به صبح نرساندند و روی آسفالت های سخت جان دادند. حال در نیمه دوم هر سال و با خوردن اولین سوز سرما در صورت مردم و مسئولان کارتون خواب ها و دردهایشان سوژه داغی می شود برای برگزاری همایش و کنفرانس و مجلات آبی قرمز صورتی تا هر کدام از یک زاویه موضوع را بپرورانند و پوشش دهند.

در ادامه آن اتفاق ناگوار و سروصدایی که رسانه ها به راه انداختند جلسه پشت جلسه بود که برگزار شد و طرح ها یکی بعد از دیگری بیان شد تا در نهایت طرح جمع آوری کارتن خواب ها آغاز شد. مینیبوس هایی در سطح شهر به حرکت درآمدند که با همکاری نیروی انتظامی خیابان خواب ها را جمع آوری کنند. باز هم هوا گرم شد و همه چیز به دست فراموشی سپرده شد. انگار جماعت عادت کرده بودند که فصلی فکر کنند و فصلی تصمیم بگیرند. هیچ کس زیر بار مسیولیت حمایت این آوارگان شب های سرد نمی رفت شده بودند توپ فوتبالی که دایما توسط مسیولان به یکدیگر پاس داده می شدند بهزیستی به نیروی انتظامی، نیروی انتظامی به کمیته امداد و کمیته امداد به شهرداری و همینطور پاس داده می شدند تا…

بالاخره شهرداری تهران دست به کار شد و از سال ۸۴ با برپایی ۲ گرمخانه در فصل های گرم و ۳گرمخانه در فصل های سرد سال، به ارایه خدمات اجتماعی به افراد بی خانمان و در راه مانده اقدام کرد.براساس آمارهای موجود از همان سال ۸۴ به طور میانگین ۳۳۰۰ نفر به گرمخانه ها مراجعه می کنند. پیدایش چنین مراکزی سبب شد که مسیولان با اطمینان اذعان کنند که از سال ۸۴ تا کنون، هیچ کس بر اثر سرما یا خیابان خوابی فوت نکرده است و اگر کسی نیز در خیابان ها جان خود را از دست داده، به دلایلی جز سرمازدگی مثل مصرف مواد مخدر و… بوده است.

وقتی خانه ات یک تکه مقوا یا یک پتوی پاره باشد که هر کجایی دنج تر و البته به دور از چشم گشت های نیروی انتظامی است بتوانی علمش کنی دیگر کسی نمی تواند به راحتی آمارت را بگیرد و به دنبال این باشد که زیر وبم زندگی ات را کشف کند. زندگی کارتون خوابی هم از این دست زندگیهاست که براحتی نمی توان آماری واقعی از آن بدست آورد.کارتون خوابان یا به قول معاون اجتماعی شهردار تهران “بی خانمانان ” از آنجا که یک جا بند نمی شوند و به محض پیدا کردن یک جای گرمتر تغییر مکان می دهند نمی توان به راحتی آمار علمی درست و بدرد بخوری از آنها پیدا کرد چرا که جزو جمعیتی ثابت،در مکانی خاص به حساب نمی آیند. براین اساس کارشناسان معتقدند معمولا آماری که از تعداد کارتون خواب ها داده می شود شامل افرادی است که در مراکز خاص مثل گرمخانه ها مورد پذیرش قرار گرفته اند و در غیر اینصورت نمی توان از روش دیگری برای پیدا کردن آمار این افراد بدست آمد. بنابراین مسئولان با توجه به حدس و گمان و برآورد تخمینی از تعداد مراجعین به گرمخانه ها این مراکز را تجهیز می کنند که در حال حاضر ۴ گرمخانه برای زمستان امسال تدارک دیده شده است. البته گرمخانه هایی که قرار است مامن این آورارگان شوند هم خود مشکلات بزرگ و کوچکی را به دنبال خود یدک می کشند که شاید نتوان به آن­ها نام گرم­خانه نهاد…

با اینکه از سرمای هفته قبل کمی کاسته شده، خبری از پیرزن دوره گرد پارک بلوار استاد معین نیست، دنبالش گشتم، صندلی­ اش خالی خالی بود، فقط پشت یکی از صندلی­ها پتوی کوچکی پیدا کردم که چند شبی است که تن رنجور پیرزن را نمی­پوشاند…

خبرهای منتخب بانکی دات آی آر

*=======================*

وقتی بازار لوازم آرایشی صدای AP را هم درمی آورد!

استفاده از کمترین امکانات برای تبلیغات + عکس

۱۵ چیزی که شما در مورد استیو جابز نمی دانید

گزارش تصویری / ۱۰ هتل لوکس دنیا

فواره هایی که جاذبه ی گردشگری هستند

بحرانی به پهنای خلیج مکزیک + عکس

ضربه ای که گوگل به اقتصاد جهانی می زند!

گردشگری/ مرنجاب ,مرز زمین و آسمان

کره جنوبی چگونه به ثروت و قدرت رسید؟+تصویر

گزارش تصویری / نحوه بستن چمدان برای یک سفر طولانی

طنز/ اندر مصائب کار در شرکت های دولتی

افتتاح موزه لندن / گزارش تصویری

دستفروشان آثار هنری در نیویورک / گزارش تصویری

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *