قباد شیوا گرافیست بزرگ ایرانی می گوید:
در حال حاضر در بخش طراحی چندهزار نفر طراح گرافیک در کشور وجود دارند؟ تعداد آنها بیش از حد زیاد است. علاوه بر این چند نفر در دانشگاهها (از نقاط مختلف کشور) در این رشته تحصیل میکنند؟ ما چقدر تولید داریم که این چندین و چند هزار نفر گرافیست برای تأمین آن نیاز است؟ این یک فاجعه است که در حال حاضر طراحان گرافیک در حال پوساندن موریانهوار ریشه گرافیک هستند.
از طرفی، هر کدام از فارغالتخصیلان این رشته باید برای گذراندن زندگی وارد بازار شوند، بهعنوان مثال، اگر یک طراح طرحی را با قیمت صد هزار تومان انجام دهد، طراحی که تازه به این جمع چندین هزار نفری وارد شده، برای یافتن کار ممکن است به همان کارفرما پیشنهاد انجام کار را با مبلغ پنجاه هزار تومان بدهد و همکار این گرافیست هم ممکن است با پیشنهاد ده هزار تومان این کار را انجام دهد.
من حتی روزی را پیشبینی کردهام که طراحان بهصورت اقساط دستمزد خود را بگیرند! در حال حاضر، انبوه طراحان گرافیک با هر درجه از توانایی در حال خراب کردن این حرفه هستند.
معضل دیگر این است که اگر نگاهی به بینالها بیاندازید، خواهید دید که کارهای موجود در بینال در بازار دیده نشدهاند. در صورتی که در همه جای دنیا کارها از بازار به بینال میروند. به این دلیل که سفارشدهندهها آگاهیای در این حوزه ندارند و از طرفی چون طراح میخواهد در جو گرافیک اظهار وجود کند، تکنسخهایهایی میسازد (که سفارشدهنده آن خود طراح است) و آن را پلات میگیرد و در بینال بهنمایش درمیآید.
در حال حاضر بسیاری از طراحانی که وارد بازار میشوند، خیلی خام هستند. هیچ جای دنیا اینطور نیست که همه بهمحض فارغالتحصیلی دفتر بزنند، بلکه اول چند سال باید در استودیوها کار کنند، مشاهده کنند و پس از کسب تجربه بتوانند روی پای خود بایستند. اما اینجا اینطور نیست. بهعنوان مثال، بارها شده که دانشجویی که سر کلاس خود من میآید، در دو جا بهعنوان مدیر هنری کار میکند و یک دفتر مستقل نیز دارد!
او همچنین اشاره می کند:
کار طراحی یک کار تجربی و عملی است و تئوری نیست. در حال حاضر مدرسهایی در دانشگاهها هستند که پرونده کاری ندارند و در عین حال اطلاعات تئوری هم ندارند و تجربه کار در بازار را نیز نداشتهاند. اما بهطور معمول یک استاد در این حوزه یک پرونده کاری کامل دارد که آموختهها و تجربههای خود را به هنرجوها آموزش میدهد. بنابراین کسی که استاد است، باید سالها تجربه مثبت داشته باشد.
بهطور کلی، پدیده گرافیک یک بخش فنی دارد و یک بخش خلاق دارد. اینطور نیست که بتوان بخش فنی را کنار گذاشت. یک گرافیست، در مرحله نخست باید بخش فنی را که به ابزار و فنون (که هنر نیست) بر میگردد، بداند.
بهعنوان مثال، فردی که در موتور خودرو ابداعی میکند، ابتدا مانند یک مکانیک در سوارکردن موتور مهارت دارد و بعد یک ابداع خلاقانه میکند. اما اینجا بخش اول [فنی] فراموش شده و بخش خلاق هم بهطور عمده کپی است.
بهطور کلی همیشه از بخش فنی به بخش خلاق میرسیم. به همین دلیل افراد با دید بدی سراغ کامپیوتر میروند، وگرنه کامپیوتر ابزار بدی نیست اما اینطور که در ایران استفاده میشود، ناآگاهانه است.
یک گرافیست ابتدا باید بهعنوان یک طراح گرافیک را درک کند و بعد کامپیوتر را بهعنوان ابزار اجرایی انتخاب کند. برای نسل ما ابزار اجرایی پرگار، گونیا و خطکش بود و در این نسل این پدیده [کامپیوتر] باعث شده که خود گرافیک فراموش شود.
اگر به تبلیغات داخل مجلههای یا پوسترهای سطح شهر نگاهی بیاندازید، خواهید دید که انگار همه آثار از یک کارخانه بیرون آمدهاند و شخصیت طراح در اثر مشخص نیست. بهعنوان مثال، یک عنصر واحد و یکشکل در انواع پوسترهای اطلاعرسانی و تبلیغاتی با کاربردهای مختلف دیده میشود. گاهی بعضی افراد تصور میکنند، من با کامپیوتر مخالف هستم، در صورتی که اینطور نیست و در کارگاه خود من کامپیوتر استفاده میشود، اما کار اول با دست طراحی و اجرا میشود، سپس اسکن میشود و بعد با کامپیوتر بسته میشود.
اما گرافیستهای نسل اخیر از همان ابتدا [بدون ایده] پای کامپیوتر مینشینند و کارهای مختلف را امتحان میکنند تا اتفاقی بیفتد؛ بعد وقتی این اتفاق افتاد، میگویند: «همین خوب است، ذخیرهاش کنیم!» و حتی اغلب کار با کامپیوتر را نیز درست یاد نمیگیرند. در کشورهای دیگر به این نوع استفاده از کامپیوتر Computer puppetمیگویند
یعنی عروسک خیمهشببازی کامپیوتر بودن. در نهایت، این مسئله باعث تنبلی شده و عمق تخصص هم به کمتر از یک وجب رسیده است. در حال حاضر، ما کسی را نداریم که فتوشاپ را تا عمق آن بلد باشد.
علی اکبر طاهریان هم می گوید:
گرافیست موفق کیست؟؟
تسلط بر علم گرافیک وسیله ایست برای ریسک های موفق
مسلما زمانی می توان یک اثر جدید و ایده نو را خلق کرد که توجیهی علمی و منطقی در پشت آن باشد و حتی بتوان مخاطبین خاص را نیز به خود جلب کرد همواره به خاطر داشته باشید که زمانی می توان یک ساختار شکن بود و ریسک نمود که در آن علم یک متخصص بود در آن زمان است که همه به شما ایمان می آورند و مقبول می شوید.
مهارت در نرم افزارهای گرافیکی جز جداناپذیر قدرت گرافیست است
برای به تصویر کشیدن ایده های خلاقانه و ایجاد ارتباط با مخاطبین عام و خاص نیاز به یک واسطه احساس می شه و آن نرم افزارهای گرافیکی است که مهارت در آنها می تواند یک خصوصیت منحصر به فرد برای طراح گرافیک باشدتا خودرا در این رقابت سالم نسبت به بقیه رقبا پیروز کند .البته همواره این را درنظر داشته باشید که کار اصلی را در خلق یک اثر هنری تجاری را گرافیست انجام می دهدو اوست که به این نرم افزارهای گاه بت گونه نفس و قدرت خلق می دهد.
مطالعه در همه امور هنری و تجاری از گرافیست یک ایده پرداز متبحرمی سازد
پس گرافیک مدرن یا پست مدرن فقط با علم گرافیک در ارتباط نیست بلکه با همه علوم وابسته به هنرهای تجسمی در ارتباط است به نظر می رسد گرافیست موفق و خلاق زمانی می تواند خلق آثر کند که حداقل مطالعاتی هر چند جزیی در علوم وابسته هنری داشته باشد تا در زمان خاص خود از همه آنچه که دارد در راستای ایجاد خلاقیت استفاده کندو شاید با توجه به مطالعات قبلی مجبور شود که از خود در مقابل ناملایمت ها دفاع کند.
گرافیست روشنفکرهمه چیز و همه کس را در سیطره خود دارد
به قولی پایه تقسیم بندی غلط گرافیک تجاری از همان ایده های روشن فکرانه گرافیست بوده است که با شناخت کامل مردم جامعه و ارتباط با آنان توانسته محصول هنری خود را به معرض فروش بگذارد و سود مناسبی از آن بدست آورد.
به نظر می رسد که یکی دیگر از راه های موفقیت یک گرافیست این است که با شناخت درست از نیازهای مردم فراتر از آنان حرکت کند و اثری به وجود آورد که مردم از آن اثر پشتیبانی کنند و آن را بپذیرند به بیان دیگر گرافیست روشنفکرانه باید به مردم عامی خط دهد و آنان را به سمت ارتقای سطح علمی و هنری حرکت دهد.
گرافسیت موفق جامعه شناس و روان شناس متبحری است
در دنیای حال و حاضرهمان طور که گفته شد دیگر گرافیک هیچ تقسیم بندی برایش قابل تعریف نیست و همواره مخاطبین عام در ار جحیت قرار دارند. حتما گرافیستی موفق است که با قدرت جامعه شناسی وتجربه ای که درعلم گرافیک بدست آورده است بدترین محصول را به پرفروشترین محصول تبدیل می کند و با احاطه کامل به علم و تکنولوجی و نرم افزارهای روز ناشناخته ترین محصول را به آشنا ترین محصول مبدل می کند تا حس تعصب نسبت به محصول مورد نظر در مخاطب ایجاد شود در این حالت است که موفقیت برای تولید کننده قطعیست.
به روز بودن اطلاعات برای بقا در بازار گرافیک الزامیست
اگر غیر از این بود در سرزمین خورشید تابان هیچ وقت برای فروش آن لاین عطر و اسانس رایحه آن را شبیه سازی نمی کردند تا کاربر پشت کامپیتر های خود در اتاق نرم و گرم خود آن را حس کند و تصمیم قطعی برای خرید بگیرد و یا در ایالات متحده برای آموزش بافت تابلت های نوری طراحی نمی کردند تا کودک ۵، ۶ ساله با لمس آن پی به ماهیت بافت ببرد پس با این اوصاف وظیفه گرافیست سنگین تر از پیش است زیرا اگر از تحولات روز خبری نداشته باشد نمی تواند روشنفکرانه اثری خلق کند و آن را به مردمی بفروشد که از این تحولات خبردارند ویا با آن همراه هستند پس در نهایت وی منزوی می شود و لحظه به لحظه به پایان عمر گرافیکی خود نزدیک خواهد شد.
داشتن روابط عمومی بالا از مهره های طلایی یک گرافیست است
گرافیست مدرن خوشبختانه و یا بدبختانه دیگر فقط فارغ التحصیل رشته گرافیک نیست بلکه همه کسانی که می توانند علم گرافیک را بیاموزند و با روابط عمومی بالا ارتباط برقرار کنند می توانند گرافیست موفقی شوندو به راحتی بر ضوابط غلبه کنند.
گرافیست باید بازاریاب خوبی باشد
امروزه علم گرافیک دیگر به قول نقاش استفاده از خط و نقش در یک سطح یا حجم نیست بلکه در علم گرافیک مدرن تمام حواس پنجگانه دخیل هستند و با یک خلاقیت اکتسابی وظیفه ارتباط و حتما فروش را با شناخت درست از بازار هدف بر عهده می گیرد.
به نظر می رسد با توجه به مطالب فوق گرافیست بودن بسیار مشکل است و حتما طاقت فرسا البته به پولی که از آن بدست می آید می ارزد.در راه گرافیک باید جوانی را فدا کرد و همیشه جدا از آرامش دلخواه زندگی کرد.