خانواده بانکی (قسمت اول)

شنبه ، 10 خرداد 1399 ، 14:48
بانک برای خاندان ما حکم ناموس را دارد. اگر در سایر نقاط کره زمین برای جوان ترها آرزو می کنند به خانه بخت بروند در خاندان ما خانه بخت مساوی است با استخدام شدن در بانک. اصلا یونیفرم یک دست سرمه ای یا خاکستری را که بپوشی تازه پدر و مادرت یک نفس راحت می کشند و خیالشان راحت می شود که این بچه هم عاقبت بخیر شد  و سراغ شغل دیگری نرفت و شرف خانواده را به باد نداد. بعد باید بیفتی توی خرمن همکاران مجرد و یک همسر بانکی هم برای خودت دست و پا کنی که یونیفرم هایتان را با هم اتو بکشید و صبح به صبح توی شعبه با هم چای شیرین بخورید و از خوشبختی دلتان قنج برود.

آخر هفته ها سخت ترین روز است چون تمام بعد اط ظهر را باید جلوی کمد لباس ها بایستم و تلاش کنم بفهمم کدام یک از دوازده دست کت و شلوار سرمه ای بابا با کدام یک از بیست و سه دست مانتو شلوار خاکستری مادرم متناسب تر است تا برای مهمانی رسمی آخر هفته خانه پدربزرگ آماده شان کنم. از وقتی مانتو شلوار سرمه ای خودم هم به این کلکسیون اضافه شده کار سخت تر هم شده.

این هفته هم به مناسبت مدیرکل شدن شوهرخاله وسطی یک مراسم رسمی همراه با سخنرانی و پخش سررسید شعبه شوهرخاله و رونمایی از کت و شلوارش جدیدش داریم و باید حسابی مرتب و اماده باشیم. حالا بگذرد که من به عنوان تنها عضوی که هنوز در سمت پشت باجه نشینی هستم مسئول پاسخ گویی به سوالات شده ام و در حال حاضر فرصت ندارم مابقی زوایای خاندان معروف و محترمم را به شما نشان بدهم. ولی شما منتظر بمانید و جایی نروید.


این داستان ادامه دارد...


نویسنده: سپیده ارطایفه

► بانک حکمت ایرانیان در بانک سپه ادغام شد
در روزهای کرونایی، بدون کارت بانکی خريد کنيد ◄

مطالب مرتبط
بنر