مردی به نام استیو، برای انجام مصاحبه حضوری شغلی که صدها متقاضی داشت به شرکتی رفت. مدیر شرکت، به جاى آن که سین جیم کند، یک ورقه کاغذ گذاشت جلوی استیو و از او خواست برای استخدام، تنها به یک سوال پاسخ بدهد.
سوال این بود: شما در یک شب بسیار سرد و توفانى، در جاده اى خلوت رانندگى می کنید، ناگهان متوجه می شوید که سه نفر در ایستگاه اتوبوس، به انتظار رسیدن اتوبوس، این پا و آن پا می کنند و در آن باد، باران و توفان چشم به راه کمک هستند.
یکى از آن ها پیر زن بیمارى است که اگر هر چه زودتر کمکى به او نشود ممکن است همان جا در ایستگاه اتوبوس غزل خداحافظى را بخواند.
دومین نفر، صمیمى ترین و قدیمى ترین دوست شماست که حتى یک بار شما را از مرگ نجات داده است و نفر سوم، همسر آینده شماست که حالا با او در دوران نامزدی به سر می برید؛ اما خودروی شما فقط یک جاى خالى دارد، شما از میان این ۳ نفر کدام یک را سوار مى کنید؟ پیرزن بیمار؟ دوست قدیمى؟ یا نامزدتان را؟
جوابى که استیو نوشت باعث شد از میان صدها متقاضى، به استخدام شرکت در آید. پاسخ این بود: من سوئیچ ماشینم را می دهم به آن دوست قدیمى ام تا پیر زن بیمار را به بیمارستان برساند، و با نامزدم در ایستگاه اتوبوس می مانم تا شاید اتوبوس از راه برسد.
عصر ایران
اخبار منتخب بانکی دات آی آر:
================
- بروز اشکالات فنی در بانکداری الکترونیک بانک ملت
- گلکسی اس ۴ آمد + عکس و جدول مقایسه با آیفون
- توكن (Token) چيست؟
- خرید جهیزیه این روزها چقدر آب می خورد!
- موفق ها/ آلیا صبور،جوانترین استاد دانشگاه جهان
- مهم ترن رویداد های اقتصاد ایران در سال۹۱
- بانکی عید تعطیل نیست
- فروش آکبند آیفونهای کارکرده
- طنز/ شوخی و خنده از نوع بانکی
- کارهای عقب افتاده را سرو سامان می دهید، اگر…
- آغاز حذف کارت های بانکی
- آنها که با نوروزشغلشان نو می شود!
- آنچه شرکت های نوآور را همواره بالا نگاه می دارد
- یک پیشنهاد: کمپینی برای آموزش بانکداری الکترونیکی