دزدی توی روز روشن حکایت هر روزمان شده!

گرانی حکایت تکراری است که نوشتن در باره آن شبیه انشاهای دوران مدرسه شده است. مثل تعطیلات خود را چگونه گذراندید، آنقدر در موردش نوشته ایم که دیگر حتی لازم نیست فکر کنی، خودش می آید می ریزد روی کاغذ.

 

بگذریم از آنهایی که اصلا گرانی را نمی بینند یا آنها که هر روز از کاهش قیمت لبنیات و بازگشت قیمت اجناس به نرخ مصوب می گویند. این بنده خدا ها حس شوخ طبعی بالایی دارند و یا شاید هم به فکر چرب کردن نان خویش اند و با سفره های دیگران کاری ندارند!

این حکایت خیاطی است که در کوزه افتاده.

روز گذشته برای خرید به یکی از مغازه های خیابان شیراز شمالی مراجعه کردم تا مقداری میوه تهیه کنم. همیشه خرید های مورد نیازم را ازمیادین میوه و تره بار تهیه می کنم اما این بار به ضرورت به مغازه مراجعه کردم.

براساس محاسباتم کل خریدم می بایست مبلغی بین ۷ تا ۱۰ هزار تومان می شد. یک کیلو گیلاس و یک کیلو هلو .

هنگامی که به مغازه مراجعه کردم هیچ یک از کالاها برچسب قیمت نداشت که البته این خلاف آنقدر تکراری شده که دیگر به نظرم چیز عجیبی نیامد. آنچه نیاز داشتم داخل پاکت ریختم و برای محاسبه قیمت به صندوق مراجعه کردم. زمانی که مبلغ را جویا شدم فروشنده با خونسردی تمام گفت: حساب شما ۱۷ هزار تومان می شود.

من که شوکه شدم گفتم مگر قیمت این میوه ها چقدر است؟

فروشنده هم از قیمت ۹ هزار تومانی گیلاس و ۶ هزار تومانی هلو خبر داد!

من هم چون می خواستم حتما خرید را انجام دهم پس از بحث کوتاهی مبلغ را پرداختم و بیرون آمدم.

فروشنده هنگام خروج از مغازه گفت: لطفا از کنار خیابان بروید و مراقب میوه ها باشید که له نشود.

یاد هنگام مراجعه به بانک افتادم که هروقت پول زیادی می دهند توصیه می کنند که مراقب پول هایتان باشید و از گوشه خیابان بروید.

حکایت عجیبی شده فکر می کنم طی چند سال آینده برای خرید میوه اگر البته پول داشته باشی باید با بادی گارد بروی!!!

اخبار منتخب بانکی دات آی آر:

================

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *