دل های سنگی و منی که به درد فراموشی دچار شده ام

تا زندگی رنگی می شه دلامونم سنگی می شه. این بیت شعر نو اگرچه خیلی ساده می نماید اما در بر دارنده مفهوم عمیق و حقیقتی تلخ است که نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت.

به جایی که می رسی خدا را بنده نیستی آنقدر تلاش ,همت و هوش سرشار مغرورت می کند که فراموش می کنی فراموش می کنم ,فراموش می کنیم که بودیم چه بودیم ازکجا آمدیم و به کجا خواهیم رفت.

خاله مهربان دیروز تنها با فریب یک منزل چندصد میلیونی تبدیل به غریبه ای می شود که دیگر نمی شناسمش. سفرهای خارجی آقاشون و میهمانی های آنچنانی نقل زبانش می شود و آن مهربانی ها و قربان صدقه هاانگار به زباله دان تاریخ می گریزد غریبه می شوی غریبه می شود. نمی شناسی اش این خود اوست یا آن خاله قبلی .

جناب آقای دکتر مهندس که این روزها سالی یک بار هم به دایی و عمه سر نمی زند فراموش کرده که روزگاری برای خرید دفتر و کتاب مدرسه مشکل داشت و همین دایی ,خاله و عمه ای که این روزها باعث کسر شان هستند با جان و دل برایش دفتر و کتاب می خریدند با خود به سفرش می بردند و هیچ چشم داشتی نداشتند جز لبخندی که به لبانت می نشست.

بدتر از همه این که تا در باغ سبز می بینیم دروغگو هم می شویم می خواهیم به دور و بری هامان همان ها که با آنها بزرگ شدیم بقبولانیم ما از اول اول اول “ثروتمند”بخوانید بچه مایه دار بودیم. اونی هم که با آنها لب جوی آب بازی می کرد احتمالا فتوکپی ما.

وای برمن وای بر ما که حتی زحمات پدر و مادرمان را هم فراموش می کنیم .طوری حرف می زنیم که انگار محور جهانیم و هر چه داریم از صدقه سر تلاش و شب زنده داری های خودمان است. دیگران هم کشک!! بله واژه درستش همین کشک است!

پس آن پیر مرد بازنشسته ای که بعد از فراغت از کار می بایست در خانه استراحت کند و روزگار هدر رفته گذشته را در کنار همسرش با شادی سپری کند اما این روزها با وجود چشمان ضعیف و درد مفاصل مسافرکشی می کند احتمالا از سر شکم سیری کار می کرده نه برای هزینه های تحصیل من و شما. کار می کرده که کار جوهره مرد است و آدمی به کار زنده!!

 

 

بله شازده با شما هستم با خودم و تمام ما که اصل کاری را هم از معادله خارج کردیم یادمان رفته آنروز که نداشتیم نماز شب می خواندیم و التماسش را می کردیم که گوشه چشمی به ما کند.

اما امروز که به جایی رسیدیم و برای خودمان مدیر شدیم .طبق سلسله مباحثی در صفحه فیس بوکمان در خصوص اهمیت ذات بشر حرف می زنیم و لطف خدا هم هیچ!! در اصطلاح خودمان از قانون جاذبه می گوییم و اهمیت مثبت اندیشی اما نمی گوییم این ها بدون خدا به نتیجه نخواهد رسید.

حضرت والا حالا که رسیدی به قله ای که فکر میکنی خیلی مهم است و بر بلندای کوه قاف رسیدی!(که برای خیلی ها تپه و تل خاکی هم بیش نیست) چرا برای دیگران سنگ پرتاب می کنی ؟برای چه نان زیر دستانت را آجر می کنی ؟ دفتر رنگی بالای شهر و سلام واحترام دیگران با تو چه کرد؟

ای که دلت سنگی شده خودت را محور هستی میدانی, خواب باش ببین به کجا می رسی!!

وای از وقتی که امتحانت می کند,امتحانم می کند,امتحان می شویم.

فراموش کردی ناهار چه می خوردی کجا می خوابیدی و …..

او که رحمتش آنقدر بی انتهاست که اگر تمامی دریا ها را به فردی ببخشد برای سایرین هیچ کمبودی نخواهد بود اگر هم نخواهد

خدایا

وای از وقتی که نخواهی .

به خودت پناه می برم ای پناه بی پناهان.

از مال ,از اولاد,از جایگاه از شر خودم که گاهی مدرس شیطانم!

منبع: بانکی دات آی آر

اخبارمنتخب بانکی دات آی آر:

=================

به اشتراک بگذارید
فریناز مختاری
فریناز مختاری
مقاله‌ها: 35586

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *