داستانی واقعی از مترو

سه شنبه ، 10 اسفند 1389 ، 14:37

 

تصور کن با صورتی که اندازه یه نارنگی ورم کرده و  رنگ پریده از مطب دندان پزشکی بیرون آمدی همه شهر در تب و تاب سال نو در رفت و آمدن و تو جز دندان خودت! به چیز دیگری فکر نمی کنی.از پله برقی های مترو به سمت پایین می ری که یه دفعه درد از سرت می پرد.

مترو ,مترو و باز هم درد بی درمان مترو تهران . شب عید که می شود جمعیت مترو تهران به میزان غیر قابل تصوری افزایش پیدا می کند آنقدر شلوغ  که انگار کل تهران یک باره در مترو متوقف می شوند.

راحت ترین راه آنست که از کم بودن واگن های مترو ,وضع بد بودجه و مشکلات اداره مترو گلایه کنیم اما تا به حال شده کمی هم به رفتار خودمان فکر کنیم.

 

کنار من وصورت ورم کرده ام یه خانم خیلی مسنی ایستاده بود که خیلی هم از شلوغی شاکی بود و مدام زیر لب یه چیز هایی می گفت که چون با لهجه بود من فقط از متروی لعنتیش سر در می آوردم.

کنجکاوی امانم را برید درد و توصیه دکتر که گفته بود تا 2 ساعت حرف نزنم رو فراموش کردم و به سختی با صدایی که از ته چاه در می آمد پرسیدم ببخشید مادر جان کجا می رفتید؟

زن که معلوم بود خیلی حوصله اش سر رفته و دنبال هم کلام می گشت شروع به صحبت کرد یه نیم ساعتی گپ و گفت داشتیم اما خلاصه کلام آنکه ... این مادرمون یه زودپز قدیمی داشت که دسته اش شکسته بود و رفته بود بازار تهران داده بود تعویضش کنن اما دسته خوب سفت نشده بود و آن روز بعد از چند بار مراجعه برای سفت کردن در زودپز کذایی همسفر من شده بود.

دلم می خواست بگم آخه مادر من این روزها که دولت و تمام کشور بسیج شدن مسافرت های غیر ضروری رو کاهش بدن و از بانکداری و دولت الکترونیک گرفته تا دور کاری و هر فکری که بشه با کمکش یه سفر غیر ضروری رو کم کرد متوسل شدن آخه سفت کردن دستگیره زودپز هیچ جای این تهران بزرگ ممکن نبود جز بازار یعنی شلوغ ترین جای تهران!!!!

اما به دندان بیچاره ام رحم کردم و چیزی نگفتم.

اکثر کسانی که برای خرید به بازار مراجعه می کنند تصورشان این است که به این ترتیب در هزینه هاشان صرفه جویی می کنند و کالاها را ارزانتر می خرند اما اگر کمی دقت کنیم متوجه می شویم که هزینه رفت و آمد ,هدر رفت زمان و هزینه هایی که این مسافرت های غیر ضرور به کشور تحمیل می کند جای هیچ گونه سود ,(حتی سود شخصی) را هم باقی نمی گذارد.

از آنجا که جمعیت چند برابر ظرفیت بود قطار مجبور بود در هر ایستگاه مدت زیادی را صرف کند تا مسافران سوار و پیاده شوند .این فرصت این امکان را به من داد تا با دقت بیشتری به هم سفرهایم نگاه کنم.

بیشترشان از بازار باز میگشتند و کیف پولهاشان خالی و ساک ها شان پر از خرید های ضروری و غیر ضروی بود که به منزل می بردند . اما واقعا این کالاها هیچ جای دیگر پیدا نمی شد مگر بازار.

خانم کارمندی که از محل کار به منزل می رفت می گفت این وقت سال که می شود هر روز نیم ساعت صبح تاخیر می خورم و یک ساعت هم عصر دیرتر به خانه می رسم. آنقدر جمعیت زیاده که کار دیگری نمی شود کرد جز انتظار .

یکی از فلسفه های عید و خرید عید تازه شدن و نو شدن است که همه ما امیدواریم به تازه شدن روح و افزایش شادابیمان در سال نو کمک کند تا از این طریق بتوانیم سال پر امید جدید را با موفقیت طی کنیم اما واقعا به نظر شما اعصاب خوردی روزهای پایانی سال جایی برای شادی روزهای سال نو باقی می گذارد.

لطفا لطفا لطفا به خاطر آرامش خاطر خودمان وفرزندانمان قبل از بیرون رفتن از خانه کمی فکر کنیم و ببینیم نزدیکترین محل خریدی که می توانیم کالای مورد نیازمان را تهییه کنیم کجاست تا در خیابان ها سرگردان نمانیم و صد البته موجبات ناراحتی دیگران را هم فراهم نکنیم.

پربازدیدترین اخبار بانکی:

==============

 

► استخدام در کاله
مبارک رفت ، اقتصاد اسرائیل نامبارک شد ◄

مطالب مرتبط
بنر