روزی که آرسن ونگر از بدهی های پرسپولیس تعجب کرد

چهارشنبه ، 19 مرداد 1390 ، 12:22

پنج سال پيش بود... شايد در همين روزها! چند روزي اين طرف‌تر يا شايد هم آن طرف‌تر. با همين پرسپوليس به اتريش رفته بودم تا تمرين‌هاي آري هان در پايتخت موسيقي دنيا را ببينم.

چند متر دورتر از اردوگاه پرسپوليس رئال مادريد با فابيو كاپلو اردو داشت. كاپلو با باديگاردهايش يك روز براي ديدن آري هان به هتل شيك پرسپوليس آمد تا با هم تنيس هم بازي كنند. كمي دورتر كمپ لاتزيو را مي‌ديديم.

دينو زوف شهيرترين چهره آبي‌هاي رم بود كه البته او هم به ملاقات هان آمد. ديدار آري هان و دينو زوف كه در حقيقت سازندگان دومين گل برتر قرن بيستم بودند (آري هان از دايره مركزي زمين دروازه زوف را در جام جهاني 78 باز كرده بود) ديدن داشت. مثل دو كودك خردسال با صدايي بلند براي هم كري مي‌خواندند و فرياد مي‌كشيدند و قهقهه مي‌زدند.

يكي ديگر از همسايگان پرسپوليس، آرسنال بود. مجموعه‌اي مغرورتر حتي از رئال! دور تا دور محوطه اسكان شان را نيروهاي امنيتي پوشش داده بودند و براي ورود به محوطه‌اي كه تمرين‌هايشان برگزار مي‌شد بايد مراحل هماهنگي پر دردسري را سپري مي‌كرديد.

آرسن ونگر از دوستان قديمي آري هان بود اما به جاي آمدن به اردوي پرسپوليس از دوست هلندي اش دعوت كرد تا به هتل آنها برود. هان نپذيرفت و گروهي از باشگاه را براي ديدن ونگر فرستاد. خوش شانس بودم كه در آن گروه كوچك جاي گرفتم!

ديدن ونگر بي بديل بود. مردي مغرور كه حتي شكل نگاه كردنش هم با تمام همتايانش فرق داشت. وقتي شنيد هان دعوت او را نپذيرفته كمي ناراحت شد. سعي مي‌كرد خودش را آرام نشان دهد اما احساس عصبي اش را نمي‌توانست در چشم‌هايش پنهان كند. بعد از گپي كوتاه با تئودور يونگ (دستيار هان) به او گفت: «هان ديوانه شده! پير شده! به كارهايش نگاه كن ... عين بچه ها!

 


بايد مي‌فهميدم نمي‌آيد. وقتي مي‌رود ايران مي‌شود مربي يك تيم بي هوادار معلوم است كه جواب دعوت را هم نمي‌دهد... ببينم اسم اين تيمي كه رفته چي بود؟!» يونگ واكنش سريعي نشان داد: «پرسپوليس! تيم بي هواداري هم نيست. يك بار سرشماري كردند ديدند حداقل 30ميليون هوادار دارد!» ونگر خودش را روي مبل راحتي اش جمع كرد. كمي جلوتر آمد و پرسيد: «داري با من شوخي مي‌كني؟» يونگ دوباره تاكيد كرد كه عين حقيقت را گفته و روي جمعيت سي ميليوني هواداران پرسپوليس اصرار كرد.

ونگر دوباره روي صندلي‌اش ولو شد و به يونگ با حالتي افتخارآميز گفت: «بدون شك ثروتمندترين باشگاه آسيا هستيد. تعجب مي‌كنم چرا تا امروز اسمي از شما نشنيده بودم. سي ميليون هوادار ... نفري يك يورو در سال هم به باشگاه بدهند مي‌شود سي ميليون يورو ... فوق العاده است! چند زمين تمرين داريد؟ اينجا پايگاه ساخته ايد؟» مي‌خواست به سوالاتش ادامه دهد كه يونگ وسط حرف‌هايش پريد: «بس كن! هنوز بازيكنان سه سال قبل پولشان را نگرفته‌اند! مقروض‌تر از پرسپوليس در آسيا نداريم...» و بحث بالا گرفت!

ونگر باور نداشت باشگاهي كه حتي 100هزار هوادار داشته باشد در آسيا طعم مقروض بودن را بچشد و يونگ از نقص‌هاي سيستم مديريتي در فوتبال ايران برايش گفت. باز هم براي ونگر قابل باور به نظر نمي‌رسيد كه يك هوادار نمي‌تواند در تصميم گيري‌هاي باشگاهش نقشي داشته باشد. مي‌پرسيد پول بليت فروشي‌هايتان كجا مي‌رود؟ يونگ مي‌خنديد! مي‌گفت اين سي ميليون نفري كه بازي را مي‌بينند حق پخش تلويزيوني مي‌دهند. پولش كجا مي‌رود؟ يونگ مي‌خنديد! مي‌پرسيد پول فروش شال و پيراهن و پرچمتان چه مي‌شود؟ مگر فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي نداريد؟ يونگ باز هم مي‌خنديد!

حق هم داشت... آن روزها كدام حق پخش ... همين امروز كدام حق بليت فروشي؟ كدام حق راي براي يك هوادار كه بگويد كدام مدير برايش مديريت كند، كدام رييس رياست كند، كدام مربي مربيگري كند، كدام بازيكن خريده شود و در يك كلام با پولي كه از جيب خود هوادار وارد باشگاه مي‌شود دردي از دردهاي پرسپوليس حل شود. اين روزها گاهي كه ليگ جزيره را مي‌بينم؟

به ياد آن ديدار كوتاه مي‌افتم و چهره بهت زده آرسن ونگر ... شايد روزي در يكي از دست نوشته‌هايش خوانديم كه در ملاقات با گروهي از باشگاهي از ايران، تيمي را شناخته كه با هواداراني به تعداد هواداران آرسنال، بدهكار است! مقروض است و زندگي را به سختي طي مي‌كند.

شايد اگر مي‌شد به سوالات ونگر جواب داد يا لااقل تلاش مي‌شد براي سوالات او در آينده‌اي نزديك (الان 5سال گذشته) جوابي يافت، امروز تمام تقصيرات ريز و درشت شكست‌هاي تكراري پرسپوليس به گردن علي دايي و استيلي نمي‌افتاد. هر روز يكي را بيرون مي‌كنيم و يكي ديگر را مي‌آوريم. چه سود؟ به جايش يك جواب براي آن همه سوال ونگر پيدا كنيم.

پویا نوایی

 

اخبار منتخب بانکی دات آی آر:

=================

 

► ارامنه
اصفهان ◄

مطالب مرتبط
بنر